آوار و فرهاد...
تیشه ات را بردار فرهاد
این بار برای آوار برداشتن...
پ ن:
دیروز از پله ها آمدم پایین
خودم را به ماشین رساندم
تا نشستم راننده گفت:
شما هم حس کردید؟
گفتم:
چی رو؟
گفت:
زلزله دیگه!
گفتم:
زلزله؟
همینطور که این را گفتم گوشی را از جیبم درآوردم و تلگرام را باز کردم
کانال های خبری توی سر و کله خودشان میزدند و مدام عددشان بیشتر میشد
راننده هم پشت هم اسم شهر های زلزله زده را میگفت و من تند تند انگشتم را روی صفحه میلغزاندم تا پیام های بیشتری بخوانم
کرمانشاه کردستان اصفهان و ...
در عرض چند لحظه چک نکردن گوشی
نصف کشور را زلزله در نوردیده بود
و کرمانشاه به فاصله چند دقیقه، دیگر آن کرمانشاهی نبود که چند ماه قبل به آن سفر کرده بودم
.
زندگی همین است
به واسطه چند لحظه همه چیز را از تو می گیرد
همان چیزهایی را که چند لحظه قبل به تو داده بود
ولی تو
آنقدر سفت زندگی میکنی
که انگار مسافر چند صد ساله ای...
#کرمانشاه
#زلزله