آقای صالحی باش...
نشسته بودیم پشت میز های دو نفره مان
مدرسه ام را تازه عوض کرده بودم
اولین باری بود که در یک دوره تحصیلی مدرسه تغییر میدادم
سال سوم راهنمایی
زنگ انشا بود و به میز دبیر چشم دوخته بودم
متعجب و نگران
علیرضا گفت:
چته چرا اینجوری نگاه میکنی؟
با نگاهم حواسش را متمرکز کردم روی قسمت پایینی میز دبیر، جایی که پای دبیر معلوم بود و گفتم:
یه پا بیشتر نداره!!
علیرضا پقی زد زیر خنده و من هم لبخندی زدم
دبیر قیافه اش در هم رفت و تذکر سختی داد و بعد یک دفعه دیدم پای او دوتا شد، آن یکی پا را روی پای دیگر انداخته بود.
این اولین برخورد من با آقای صالحی دبیر ادبیات سال سوم راهنمایی مدرسه میقات علم بود.
آقای صالحی مردی بود کوتاه قامت
کمی گوژ پشت
با صورتی استخوانی و دماغی بزرگ و کشیده یک جورایی مثل صورت ژرار دوپاردیو بازیگر معروف فرانسوی
صدایش کمی شبیه به استاد الهی قمشه ای بود
و همیشه آستین پیراهنش را بالا میداد و تند و ریز راه می رفت.
تسلطش بر ادبیات در حد دانشگاه بود و او این تسلط را بی دریغ با ما تقسیم میکرد.
من که بودم؟
یک نوجوان بی حال که تازه وارد محیط جدیدی شده بود و با اینکه ادبیات را دوست داشت ولی عاشقش نبود
و با اینکه گاهی می نوشت ولی پیشه اش نبود
فضای انشا خوانی های کلاس آقای صالحی
مثل ساعت های خموده انشا خوانی قبل نبود
فیلم انجمن شاعران مرده را دیده بودید؟
هیجان کلاس همانطور بالا بود
کسی از خواندن انشا کناره نمیگرفت و کسی هم نبود که ننویسد
بازار نقد های بعد از خواندن از خود انشا ها داغ تر بود و خود آقای صالحی هم همیشه استادانه به نقد نوشته های صد من یک غاز بچه ها میپرداخت
این فضا آتشی در وجود من راه انداخته بود که گویی قبل از آن یک شعله کوچک زیر خروارها خاکستر بود.
زیر اولین انشای من جای دو خط نقد و تقدیر او جا باز کرد و بعد از آن دوره طلایی من و آقای صالحی به مدت کمتر از یک سال شروع شد.
دوره نوشتن ها و نقد کردن ها
شنیدن و گفتن ها
شعر و داستان گوش دادن ها
و آشنایی با ادبیات جهان
دوره ای که مسیر زندگی من را به سمت دیگری برد و من را متوجه به چیزی در وجودم کرد که خودم خیلی واقف به آن نبودم.
دوره ای که اگر نبود نمیدانم امروز کجای تعاملات دنیا ایستاده بودم
خبر ندارم این روزها
آقای صالحی کجاست و چه میکند
و آیا فرد یا افراد دیگری مثل من را شعله ور کرده یا نه
اما میتوانم به شما و خودم بگویم
در سال جدید یا سعی کنیم آقای صالحی زندگیمان را پیدا کنیم
یا اگر می توانیم آقای صالحی زندگی کسی شویم
خسته شویم از این همه خنثی بودن
خنثی زیستن
شعله ور نشدن
پ ن:
زیرخاکی خانه تکانی