داستان تیمی که امیدش به دروازه بان بود...
سالهای قبل وقتی در مورد انقلاب ها فکر میکردم و میخواندم و گاهی بحث هم میکردم
مدعی بودم در دنیا فقط میتوان یک انقلاب جدی را دید که در بررسی مولفه های یک انقلاب بتوان سربلند بیرون بیاید و به معنای واقعی کلمه انقلاب خطاب شود.
بی راه هم نمیگفتم در میان انقلاب های هیجانی و فاقد تئوری دنیا انقلاب اسلامی حرف های زیادی برای گفتن داشت.
انقلاب ها عموما نیاز به مانیفستی برای راه و مشی خود داشتند، احتیاج به جماعتی نخبگانی که هم در تصدی امور و هم تئوری پردازی مبانی تغییر یافته انقلاب دست به قلم باشند. هم جماعت مردمی که انقلاب را حداقل در بعد محبوبیت همراهی کنند و از همه مهم تر، هر انقلابی برای ابراز وجود نیازمند یک رهبر بود.
در میان این لیست انقلاب اسلامی هر چند در بعضی فاکتور ها و عوامل لنگ لنگان پیش می رفت اما در بعد رهبریت انقلاب آنقدر قدرت داشت که میتوانست با اتکا به همین عامل کار را پیش ببرد.
از انقلاب های اسم و رسم دار دنیا گذر کند و حتی به تولید ادبیات جهانی برای صدور آن نیز برسد.
اما به نظر من مدل انقلاب اسلامی در پیش برد اهدافش مثل تیم فوتبالی بود که علی رغم تمام ضعف و کمبود هایش در ترکیب، چشم امید و دل قرصش به دروازه بان تیم بود.
امام در واقع دروازه بان انقلاب بود جایی که همه چشم امیدشان به او بود.
مهاجم اگر گل نمیزد چشم امیدش به دروازه بود
هافبک ها اگر بازی سازی نمیکردند چشمشان به دروازه بان بود
شاید در این بین فقط خط دفاعی به سبب نزدیکی به دروازه بان از حریم دروازه دفاع میکرد.
دروازه همان انقلاب بود
و دروازه بان خمینی
خط دفاع بچه رزمنده های جلوی توپ و تانک و درگیری ها بودند
اما مهاجمان و هافبک ها چه؟
آن هایی که در خط های جلویی انقلاب باید ادبیات سازی میکردند و توپ انقلاب را به میدان های دیگر میفرستادند و مهاجمانی که در نقش مدیران انقلاب باید این توپ ها را به دروازه میچسباندند.
چشم امید همه به دروازهبان بود
در واقع چشم امید دنیا به دروازه بان بود.
اما آیا میشد فقط با یک دروازه بان قهرمان دنیا شد؟
بعد از رفتن دروازه بان خیلی ها به این فکر کردند که کار تیم دیگر تمام است
تنها عامل گل نخوردن در تیم دروازه بانش بود.
تیم باید به این نتیجه می رسید که ضمن انتخاب یک دروازه بان قوی دیگر، سایر خطوط را هم تقویت کند اما عملا باز هم این اتفاق نیفتاد.
دروازه بان دیگری در حد و اندازه های امام وارد دروازه انقلاب شد، اما باز داستان تکراری سایر خطوط و دل بستن به گل نخوردن دروازه بان ادامه پیدا کرد
داستانی که گویا کم کم دارد شبیه به یک لوپ (تکرار) می شود.
داستان نگرانی از رفتن دروازه بان و گل نخوردن. داستانی که همیشه انگار بخش گل زنی را کم دارد.
در کات آخر تیزر مجموعه در برابر طوفان کار مهدی نقویان. امام در نمایی کلوز اپ با همان وقار و استحکام همیشگی
با لحنی که انگار یکی از بزرگترین اتفاقات قرن در آن تأثیری نداشته، در میان بیم و امید بلند می گوید:
«پیروز شدید البته در قدم اول!»
مثل دروازه بانی که یک موقعیت خطرناک گل زنی را از حریف گرفته و بر سر مهاجمان فریاد میکشد.
ء
ء
ء
پ ن:
آرزو میکنم در قیامت از نعمت داشتن روح الله و زیستن در انقلاب اسلامی، از من سوال نکنند.
پ ن:
#روح_الله