(از جیپ پیاده می شوند در امتداد اروند قدممیزنند تا به نیروها برسند)
+این پسره کیه جواد، چرا اینجا سنگر زده؟
_رضا رو میگی؟ رضا کاپیتان تایتانیک چطور نمیشناسیش؟
+گرفتی ما رو؟
(هر دو به سنگر رضا نزدیک میشوند)
_سلام کاپتان رضا،چطوری؟
@سلااام آقا جواد دیر اومدی! منتظرت بودم!
_شرمنده کاپیتان توی خط کارم طول کشید، معطل شدم، حال تایتانیک چطوره؟
@خوب خووب، امروز دیواره غربیش رو تمیز کردم، ولی هنوز تموم نشده کار داره خیلی
(رضا سرش را جلو می آورد و باسر بچه ها را نشان می دهد و با لبخند)
_ببینم خدمه کشتی کمک میکنند یا نه؟
@بله آقا جواد امروز کمکم کردن تا زنجیر لنگرارو محکم کنیم
_اگر کمکاری کردن چیکار میکنی؟
@کلاغ پر، سینه خیز، پا مرغی!
_به این میگن کاپیتان
@اقا جواد، تسمه گرفتی؟
_آخخخ تسمه تسمه..یادم رفت کاپیتان ببخشید.. بدون تسمه کار راه نمیفته؟
@نه آقا جواد موتورش بدون تسمه کار نمیکنه!
_حتما باشه بزار تو دفتر بنویسم...
(جواد با رضا خداحافظی میکند و رضا داخل سنگر برمیگردد، محسن از رفتار جواد متعجب شده)
+جواد حالت خوبه؟
_چطور؟
+کاپتان؟ تایتانیک؟ تسمه موتور کشتی؟؟
_آآ کاپتان رضا رو میگی؟ کاپتان کارش حرف نداره!
+جواد دارم جدی صحبت میکنم، تو یه خط مهم دستته این کارا چه معنی میده؟ مهد کودک باز کردی؟ این همه امکانات دادی برای یه نفتکش غرق شده سنگر بزنه؟؟
_روز اولی که اومدم و منطقه رو دست گرفتم، همه اینجا رو خالی کرده بودن، فقط یه نفر مونده بود با یه قایق ماهیگیری، ناخدا عباس بلد آب اروند بود، با کمکش بچههارو روی اروند حرکت میدادیم تا عمل کنن، آب رو مثل کف دست می شناخت مخصوصا شبها.
یه شب تو عملیات شناسایی قایق و ناخدا و بچه ها خوراک مین دریا شدن. هیچ کس برنگشت.
رضا اون شب تا صبح همینجایی که دیدی به اروند خیره شده بود و نه پلک میزد نه حرف.
رفتم پیشش بهش گفتم بعد عباس پدرت تو ناخدای مایی، اینمکشتی توعه
از اون موقع تا به حال این سنگر دفتر کار رضاست و این نفتکش به گل نشسته هم کشتیش.
قرار یک روز سرپاش کنه تا دیگه مجبور نباشیم تو قایقای کوچیک این ور و اونور بریم.
+تو به همه چیزایی که گفتی باور داری؟!
_ما همه خدمه کشتی رضاییم محسن، جنگ همش گلوله منو و خشاب تو نیست، جنگ اصلی برای ما رضاست، جای خالی ناخدا عباس، پدر رضا..
(جواد همینطور که دور میشود، برمیگردد و به رضا سلام نظامی میگذارد، رضا هم با شدت تمام جواب اورا میدهد)
پ ن:
عکس، اثر استاد بهرام محمدی فرد
صفحه ایشون یک پل برای پرتاب شدن توی تاریخ
عذرخواهی از ایشون که با این متن ارزش عکس رو کم میکنم.
@bahram.mohammadifard
در اینستا
پ ن:
با توجه به کامنت های پست قبل، معلوم شد فیلمها رو صرفا جهت آرشیو در وبلاگ به اشتراک میذارم