icon
ویژه نامه :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۲۷۳ مطلب با موضوع «ویژه نامه» ثبت شده است


(ساکت رو بده من بیارم، سنگینه/نه بابا تازه اول راهه چیزی نیست خسته شدم میگم)


(گفتم نیا، جای زن نیست اینجا، حالا هی دو دقیقه به دو دقیقه باید وایسیم برای شما/تو رو خدا از همین الان شروع نکن، حالا به جای سه روز چهار روز تو راه باشی چی میشه مگه؟ آقا تو رو خدا ببین چطور رفتار میکنه)


(ای جانم...ای جانم، خداحفظش کنه، چند وقتشه؟/ممنونم شیش ماهشه/وای به خدا خیلی دل دارید شما، خیلی سخته ها، بچه نمیتونه، من خودم بچه هام رو سپردم اومدم/نه ان شا الله مشکلی نیست، لطف علی اصغر ارباب شامل حالشه)


(تفضل زاییر تفضل زایرر، اشرب ماء طعام، تفضل زاییر/چی میدن مهدی؟ بریم بخوریم/نه نه از این قیمه درهماست، بزار یه جا غذای ایرانی پیدا کنیم/ زشته خجالت بکش، یه چند روز ایران دوستیت رو کنار بزار، بنده ی خدا با زحمت تدارک دیده اینا رو، زائری زشته!)


(چرا تو فکری مجتبی؟/تو فکر جا هستم، تو کربلا هیچ جا رو نداریم بریم../ حالا مگه همه مردم جادارن عزیزم، همه داریم به پناه آقا میریم، این همه سال رو پر قو میخوابیم حالا تهش یک شب رو زمین بخوابیم، چیزی نیست که، تو فکر نباش عزیزم)


(عمود چندیم؟/بزار ببینم..هفتصد و چهل/خانما از عمود هشتصد نیابت عوض میشه ها! حواستون باشه یادتون نره!/نیابت برای کیه؟/برای آقا امام حسن مجتبی)


(باز این چه شورش است و به گوش عالم میاد، مادر قد خمیده ای هم با نوحه و غم میاد/ گروهی در حال سینه زنی/ از مدینه رسول اکرم و سبط خاتم حسن،از نجف هم‌ به کربلایت علی اعظم میاااد/ وآآآآ مرثیه بخون مادر حسین پای نفس آخر حسین، روضه تن بی سر حسین وآآآ)


(چی میشد اگر این جمعیت عاشورا هم پشت ارباب میبودن..؟ چی میشد اگر اون موقع میبودیم هعی خداا/ دور ورت نداره، مغرور نشو داداش، خون حسین ریخت تا این جمیعت میلیون شد، ما همه ثمره اون خونیم، والا اگر به بهترین های ما هم بود، کسی امروز اینجا نبود)


(میدونی این عراقیا چرا اینقدر به زوار تو اربعین احترام میکنن؟/نه نمیدونم شما بگو دکتر/ عذاب وجدان! اینا عذاب وجدان کار گذشته هاشون رو دارن!/ میدونی با این حرفت به جاذبه عشق اباعبدلله توهین میکنی؟ این چه طرز فکر کردنه برادر من! این کدوم عذاب وجدانیه که روز به روز به تعداد نفراتش اضافه میکنه، بعدشم مگه همه عراقیا قاتلین آقا بودن؟ این عشق برادر! عشق! شأن حب به اباعبدلله رو با این حرفها پایین نیار!)


و هزاران هزار صدای دیگر که از این عکس می شونم

چقدر این صداها را دوست دارم

همهمه زوار

صدای قدم ها

الهم الرزقنا





پ ن:

لطفا 

اگر اربعین می رویم

سعی کنیم جهان وطن باشیم

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۰۱:۵۰
مسیح

امسال رفتن اینقدر پیچ و تاب خورد و از این شاخه به اون شاخه رفت

تا به مقصد مادر رسید

حالا امسال از بین آدم ها و گروه ها و کارها

با مادر همسفر شدم


پیشاپیش حلال بفرمایید 




پ ن:

با وجود ایشون سفر سخت ولی شیرینی میشه

پ ن:

برای نرفته ها میخوام

یک روزی خدا محدودیت هاشون رو به شیوه خودش بر طرف کنه تا مزه این سفر رو بچشند.

پ ن:

آنقدر پیش خدا دست تو باز است حسین

لب اگر باز کنم هرچه بخواهم دادی...

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۲۱:۵۰
مسیح



اگر بهتون بگن

برای زندگی توی دنیا

فقط بیست و هفت سال فرصت دارید

چیکار میکنید؟

چیکار میتونید بکنید؟






پ ن:

دیروز سالگرد شهادت مردی بود

که تا بیست و هفت سالگی به اندازه دویست و هفت سال کار کرد

#شهید_سید_محمد_سعید_جعفری

پ ن:

شناخت تو سعادت بود.

پ ن:

#آقا_سعید

#بیست_و_هفت_سالگی

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۹:۵۲
مسیح

دقیقا از نقطه ای که الان دقیق یادم نیست کجا بود

آمار فاتحه خواندنم رشد تصاعدی پیدا کرد. 

از آن روز به خصوص تا امروز کم تر روزی پیدا می شود که در آن فاتحه ای نخوانده باشم

برای فامیل، آشناها، آشناهای دور، دوستان، دوست دوستان و غریبه های هفت پشت غریبه

برای آدم های مشهور 

برای آدم های گمنام

برای پولدار ها

برای فقیر ها

برای ایرانی ها

برای خارجی ها

هنرمند

ورزشکار

عالم

برای تمام اعلامیه های روی دیوار

برای تمام پلاکارد های تسلیت

برای تمام خبرهای مرگ

خبرهای تلگرامی

خبرگزاری 

برای آدم های مجهول الهویه

فاتحه میخوانم


گاهی چندین فاتحه در روز

بستگی دارد که در مسیر پیاده روی، روی دیوار یا پشت شیشه ماشین چند اعلامیه ببینمو

چند خبر مرگ بشنوم

و یاد چند دست از دنیا کوتاه شده بیفتم


میخوانم به قاعده ی بخوانید تا برای شما هم بخوانند

میخوانم برای دست های کوتاه شده

برای روح های محتاج یک صلوات

میخوانم برای دست هایم که روزی کوتاه میشود 

برای روحی که سخت محتاج یاد و فاتحه ست

میخوانم

تا برایم بخوانند

تا بلکن برای روزهای کوتاهی دستم از دنیا

کور سوی نوری درست شود

میخوانم برای اینکه 

اگر اعلامیه و پلاکاردم را روی دیوار یا پشت شیشه ی ماشین دیدند

بخوانند

اگر خبر مرگم را شنیدند

بخوانند

اگر پست مرگم را دیدند 

بخوانند


ولی دلیلم بیشتر از خواندن متقابل

دست هایی است که میدانم از دنیا کوتاه است

و چشم دوخته به لبهای ما

به فاتحه ها

تا دستمان کوتاه نشود

نمی فهمیم قدرش را


میخوانم برای روح های مضطر

برای لحظه های تنهایی


شما هم بخوانید






پ ن:

آن سکانس خداحافظ رفیق که آن مرد روی ماشین حمل جنازه، توی سر خود میکوبد و آتش میگیرد و از شهدا طلب کمک میکند 

از ذهنم بیرون نمی رود.

پ ن:

بخوانید..

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۱
مسیح

ابو کمیل میگه:

تو این راه هرکی خرج کنه صد برابر برمیگرده

ولی من دنبال خسارت میگردم 

خیر نمیخوام 

خسارت میخوام 

که به امام حسین بگم

آقا همه چیزم رفت دیگه هیچی ندارم...


خدایا این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟


پ ن:

مستند 

یادداشت های یک پیاده

کارگردان 

وحید چاووش

از بهترین اربعین سازها 

دیدن هر سالش جواب میده 

پ ن:

عاشقم کن..

دنیا بدون عشق تو همه چیز کم داره...

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۶ ، ۲۲:۱۳
مسیح

نسل سوخته

نه بچه های دهه پنجاه دوره ی بی امکاناتی هستن

نه دهه شصتیای جنگ زده

نه دهه هفتادیای آغاز دوره تهاجم فرهنگی


نسل سوخته امثال اهورا ها و بنیتاهان که تو دوره ی قهقرای بی تدبیری امثال ما متولد میشن و پا به دنیا میذارن


نسل سوخته همین بچه های قد و نیم قد توی فامیل و دوستان و آشنا و کشورمان

که باید تو این محیطی که دهه پنجاهی ها و شصتی ها و هفتادی ها درست کردن 

زیست کنن


فرهنگ هم مثل نفت و گاز و آب

میراث ما برای آینده هاست

اگر هدرش بدیم

خدا به داد نسل های بعد برسه...



#نسل_های_آینده_رو_نسوزونیم



پ ن:

همیشه از قدیم هرکسی بهم می گفت ما نسل سوخته ایم بهش میگفتم:

نسل سوخته بچه های دهه هشتاد و نود هستن

این روزها داره بهم ثابت میشه

ما این نسل ها رو میسوزونیم 

ما آروم آروم نسل کشی میکنیم

۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۲۳:۳۴
مسیح


+یه چند وقته توک پاهام به نارنجی میزنه..

_منم همینطور دیروز یه رگه بود اما امروز بیشتر شده

+مادرم میگفت قدیمیا میگن هر وقت نارنجی بشی مرگت نزدیکه...

_نگو تو رو خدا دلم هرری ریخت!


(چند روز بعد دو برگ با یک باد پاییزی از شاخه جدا می شوند)




پ ن:

گفتگوی دو برگ در حوالی پاییز

پ ن:

برای زمستونیا، پاییز و زمستون بهاره

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۶ ، ۰۱:۱۴
مسیح

+مامان میتونم این کار رو انجام بدم؟

_نه کار شما نیست بشین دست نزن تا من بیام

+بابا میشه این کار رو بسپرید به من؟

_بچه بازی نیست بابا جان، دست نزن برو به بازیت برس من خودم انجام میدم

+عه بابا این چه کتاب خوبیه، میشه برام بخریدش؟

_این کتاب بابا؟ این کتاب خیلی به سنت نمیخوره، به جاش یه کتاب داستان بخر اینا برات زوده

+ولی بابا زده برای سن نوجوان!

_نه بابا اشتباه زده برای سنت خوب نیست

+مامان من دارم میرم هیات، خداحافظ

_کجا میری، میری الان تو باز عرق میکنی میای بیرون سرما می‌خوری بدبختیت میمونه برای من، خود آقا هم راضی نیست..

+بابا مدرسه داره میبره اردو جهادی تورو خدا بزار برم

_ول کن بابا جان، بری تو اون خاک و گل دست و پا بزنی که چی؟ بعد تازه این اتوبوس ها تو اون جاده های خطرناک، شما همون درستو بخونی جهاده نمیخواد بری بابا جان..




قاسم نزد عمو آمد

تازه بعد از کلی خواهش و تمنا و وساطت مادر و بازوبند پدر

عمو از او پرسید:

مرگ در نزد تو چگونه است؟

گفت:

شیرین تر از عسل عمو جان

قاسم با بدرقه اهل حرم و عمو راهی میدان شد


در تربیت هایمان کدام رد حسینی وجود دارد؟


فرزندانمان با تربیت ما عاشورایی میشوند...



پ ن:

عاشورایی شدن

قرص ندارد که بخوریم و عاشورایی شویم

عاشورایی زیستن میخواهد

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۴
مسیح


(ورودی هیات، در بین شلوغی ها و بلندی صدای باندها)

{مصطفی}+رسوول کجاااست؟

{مهدی}_چی؟؟

+ررسول رسوول کجاست؟

_نمیشنوم چی میگی بلند بگووو!

+بابا میگم رسووول کجااست رسوووول

_رسوول جلوعه برای شور زد به جمعیت رفت جلووو!

+اینم شورشوو درآورده، حاالا نره بچسبه به منبر سینه بزنه، نمیشه!

_چیی شدهه حالا؟

+دیر شد بااابا به روضه حااجی نمیرسیم!

_تو واایسا همینجاا من میرم پیدااش کنم..



(دیر الزور، خط درگیری، در بین شلوغی ها و بلندی صدای گلوله و توپ و ماشین ها)

+رسوول کجاااست؟

_چی؟؟

+ررسول رسوول کجاست؟

_نمیشنوم چی میگی بلند بگووو!

+بابا میگم رسووول کجااست رسوووول

_رسوول جلوعه! با خط شکناا برای باز کردن راه رفته جلوو!

+اینم شورشوو درآورده، حاالا صبر میکرد با گروه دوم‌ میرفت نمییشد!

_چیی شدهه حالا؟

+دستوور عقب نشیینی ااومده! باید بررگردییم!

_بااشه،تو واایسا همینجاا من میرم پیدااش کنم..

(بعد از یک ماه، پیکر رسول و مهدی برمیگردد، مصطفی کنار مزار آن ها گریه میکند)




پ ن:

حسین

اونایی که اهل سبقت گرفتنن رو

میخره

میبره

تنبلا جا میمونن...

پ ن:

خودمون رو خرج کنیم

پ ن:

التماس دعا

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۰۱:۴۳
مسیح


دیگه نه میتونن فوتبال بازی کنن

نه گرگم به هوا

نه وسطی

نه حتی گل یا پوچ

فقط میتونن لی لی بازی کنن...

البته این هیبت های مردانه معلومه که مدت هاست از بازی کردن به دورن

به مقاومت مشغولن

جانباز های کوچیکی که شاید یک روزی با افتخار از روزهای سختی 

برای بچه هاشون و آیندگان بگن

روزهای سختی که مجبورشون میکرد

تو سن نوجوانی شبیه آدم های چند ده ساله به نظر برسن




پ ن:

یمن این روزها سرزمین فرصت هاست

مثلا فرض کن کارگاهی برای درست کردن همین عصاهای کوچک راه اندازی شود

چقدر فروش خواهد داشت...

پ ن:

ای کاش میشد درد و غصه ها را شمرد

پ ن:

#مستضعفین

#یمن

#روزی تو خواهی آمد

۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۲۱
مسیح