درباره فیلم سینمایی هیهات...
هیهات از این حیث که تجربه ای ایست اپیزودیک قابل تشویق و تبلیغ است
مدل ارائه ای که با وجود جذابیت بسیاری که دارد در سینمای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته، برای ما بچه مذهبی ها نمونه موفقش خداحافظ رفیق بوده
نکته قابل تحسین دیگرش مشارکت چهار کارگردان و خلق چهار کار متفاوت است
اما
نقطه یا نقاط ضعف فیلم دقیقا از همین جا شروع میشود
فیلم ارائه دهنده چهار فیلم کوتاه است که توقع میرود هرچهار اپیزود در راستای یک مفهوم کلی باشند نه صرفا نماد ها و اسم ها، اما همه چهار قسمت اینگونه نیستند.
از آنجایی که برخی از شما شاید بخواهید فیلم را ببینید قاعدتا نمیتوانم از داستان این چهار قسمت حرفی بزنم ولی همینطور سر بسته از من قبول کنید که میتوان فیلم را دوپاره کرد
دو قسمت اول و دو قسمت آخر
دو قسمت ابتدایی هیهات جزو ضعیف ترین قسمت ها هستند. جایی که شما اول با یک داستان پرداخت نشده روبرو میشوید و بعد با یک داستان ضد جنگ ساده و معمولی و خیلی ابتدایی، اگر مفهوم فیلم قرار بوده حول محور زیر بار ظلم نرفتن یا همان عبارت هیهات شکل بگیرد باید بگویم دو قسمت اول با این قضیه بی معنا هستند و یا اگر با ارفاق نگاه کنیم بیان هایی غیر هنرمندانه و سر دستی هستند.
اما دو قسمت آخر بار فیلم را به دوش می کشند. اولین داستان که آن هم داستانی ساده اما دل نشین است بیشتر به یک کار از یک کارگردان فیلم اولی میخورد اما خب پرداخت خوب بعلاوه تصاویر زیبا و داستان سر راست کمک کرده تا دیده بشود. ضمن اینکه مفهوم درستی را هم در بستر هدف فیلم نشانه میرود. داستان مادر و دختری تنها که با مشکلات زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند. این قسمت شاید ده درصد کل فیلم را جلو ببرد
پس نود درصد باقی چطور؟
نود درصد باقی همان چیزی است که من حاضرم بارها و بارها پول یک بلیط تمام را بدهم و فقط همان قسمت را نگاه کنم.
قبل از اینکه وارد قسمت آخر بشوم دوست دارم چیزی را بگویم
اگر خواستید یک وقتی اشتباه کنید و وارد وادی سینما بشوید باید خوب بدانید که یک فیلم سینمایی خوب همیشه از یک ایده درخشان یا قابل قبول شروع میشود و بعد این ایده باید گسترش پیدا کند اما به دست چه کسی؟ جواب مشخص است، یک نویسنده خوب، صرف اینکه ما یک ایده درخشان پیدا کردیم دلیل این نیست که حتما نویسنده خوبی باشیم، و صرف اینکه ما کارگردان کار هستیم دلیل نمی شود نویسنده آن هم باشیم.
نقطه ای که هیهات از آن ضربه خورده دقیقا همین است. فیلم نامه هایی که یا اندکی ایده ندارند یا ضعیفند یا خوب پرداخت نشدند و یا اصلا به درد کار کوتاه نمی خورند. یک نویسنده خوب، أین چیزها را تشخیص می دهد.
کاری که کارگردان اپیزود آخر و نجات بخش فیلم آن را انجام داده.
هادی مقدم دوست نویسنده و کارگردان کاربلد و محبوب سینما و ایضا اپیزود آخر، با کمترین زحمت ممکن نسبت سه اپیزود قبل از خود ولی با یک ایده خوب و پرداخت بهتر آن، توانسته یک اثر با شروع و پایان درخشان بسازد، اثری که به نظر من باید هیهات را با آن شناخت. همین اپیزود کوتاه اما پر مطلب زیبا به ازای کل فیلم کافی بود.
ایده درست و اغراق نشده استفاده از فضای مجازی و همینطور فیلم های ارشیوی، نوعی پرداخت مستند گونه در فیلم داستانی، و همینطور پایان بندی منحصر به فرد و فوق العاده این قسمت، این کار را تبدیل به یک اثر هنری کرده، اثری که مطمئنم یک روزی دست مقدم دوست را خواهد گرفت.
هادی مقدم دوست یک نویسنده خوش ذوق عالی است که حالا نشان میدهد کارگردان خوبی هم هست. ولی اول نویسنده ی خوبیست.
هیهات را برای اپیزود آخرش حتما ببینید.
پ ن:
آنهایی که اپیزود آخر فیلم را دیدند این پست را بخوانند، خودم در حین دیدن فیلم از شباهتشان خندم گرفت.