icon
ویژه نامه :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۲۷۳ مطلب با موضوع «ویژه نامه» ثبت شده است



+حاج حسن، شنیدی اون پایین میگن دنیای جدید، دنیای موشک ها نیست؟
_جدی نگیر، دل بده به صحنه، ببین چطور داره هوا رو میشکافه میره جلو. دنیا رو من و تو میسازیم اونا فقط زیر کاغذا رو امضا میکنن..



پ ن:

ناز شست سپاه

ناز شست موشک

موشک، این مقتدر مظلوم

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۶ ، ۰۵:۲۵
مسیح



جلوی تلوزیون نشستیم
اخبار بیست و سی:
سوریه همچنان در سر خط تحولات منطقه
+واقعا اخبار ما رو ببین، با شبکه خبر سوریه هیچ فرقی نداره..
اخبار ساعت نه:
درگیری ها در تدمر ادامه داره و ارتش سوریه در آستانه رسیدن به مرز عراق
+بابا بسه دیگه، همش سوریه عراق یمن، جنگ و کشتار، این اخبار جمهوری اسلامی عح عح عح انگار نه انگار این مردم ارامش‌میخوان


اخبار بیست و سی (بعد از حمله به مجلس توسط داعش):
ارتش سوریه هم اکنون به مرز عراق رسیده و این یعنی موجودیت داعش در حال نابودیست.
+ (چشم هایش را گرد کرده و با دقت اخبار را نگاه میکند) ببین ببین تا کجا پیش رفتن، کار داعش تمومه دیگه، یکم دیگه بیان جلو حله


پ ن:
بعضی ها باید سختی سر لوله کلاش رو کاسه سرشون حس کنند، تا بیدار بشن
این بعضی ها رو اذیت نکنید
اینها دیر میفهمن ولی بلاخره میفهمن.
پ ن:
آما
یک سری ها هستند که اصلا نمیفهمند
اینها رو هم اذیت نکنید
دست خودشون نیست.

پ ن:

تیتر با لحن شب های برره

۳ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۲۲
مسیح

هنوز هم موسیقی متن آژانس شیشه ای هربار که بهش گوش میدم، یه بغض بزرگ میزاره تو گلو و سینم..

حاج کاظم رو اونقدر میفهمم که میتونم با دیالوگ هایی که سلحشور بهش میگه، فشار قلب بگیرم


این روزها

و کلا این دروه

وقت خوبیه تا دوباره آژانس رو ببینید

مخصوصا

قسمت گفتگو های سلحشور (کیانیان) با حاج کاظم (پرستویی)








پ ن:

ای کاش عقده های این دل میشد تصویر بشه...

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۷
مسیح


به نظر من

توی زندگی

دو دسته اتفاق وجود داره

اتفاقاتی که انتظارش رو میکشی

و اتفاقاتی که حتی تصور به وقوع پیوستنش رو هم نداری

رفتن امام اتفاقی بود

که خیلی ها حتی در محالات ذهنشون هم تصورش رو نداشتند 

کی میتونه حال اون رزمنده ای رو درک کنه

که چند سال تو خط جنگید در فراق امام

و با این آرزو که یک بار برمیگرده و میره جماران امام رو میبینه 

اما وقتی با ولیچر برگشت

سهمش از ملاقات با امام

دیدن یه تیکه سفیدی بود که رو دست مردم اینور و اونور میره...

کی میتونه حال اون پسر بچه ی شهیدی رو بفهمه که بعد پدرش تمام دنیاش شده بود امام 

و حالا امامش روی دست مردم میرفت..

کی میتونه حال اون پیرزن کپر نشینی رو بفهمه که تمام درآمد حصیر بافی سالش رو گذاشته بود کنار تا بیاد تهران و امام رو ببینه

و حالا امامش رو دست مردم میرفت .

خیلی هامون آرزو میکردیم که بعد امام تو دنیا نمونیم و بمیریم

ولی امام رفت و ما موندیم و تازه فهمیدم که چقدر جون سختیم...


بعضی اتفاقات حتی تصور به وقوع پیوست نشون هم به ذهن نمیشینه

امیدوارم خدا دیگه هیچ وقت این دست اتفاقات رو به سر ما نیاره


#اللهم_احفظ_قائدنا_خامنه_ای 





پ ن:

امام رو از وصیت نامش بشناسید

نه از ارث برانش

امام رو صحیفش بشناسید 

نه صفحه اینستاگرام خانوادش

پ ن:

عکس از اریک بووت

۲ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۰۶
مسیح


_بچه های گردااان حبییییببب به خط باشید

برادرا منظم منظم .. تو صف باشید 

گردان امام حسین کنار دستتتشش...

بجنبید وقت نیست الان میرسن

مجتبی دلقک بازی در نیار برو سر صف وایسا به صفت نظم بده!

علی اسفند آمادس؟

+بله حاج ابراهیم آتیشه آتیشه

_بچه های لشکر ۲۷ مثل لشکر شکست خورده واینسید، نظم بگیرید ابرومون رو بردید

# حاجی ما با بچه های لشکر نصر ابمون تو یه جوب نمیره، ما رو بنداز بغل بچه های حبیب :))

_خجالت بکشید هنوز آدم نشدید شما؟

مجید کجان پس؟؟

@حاجی تازه از دست مردم کشیدن بیرون اقا رو، دارن میان دارن‌میان

» بابا حاج ابراهیم این شعره مشکل محتوایی داره خب یه سرود دیگه رو انتخاب میکردی!

_مشکلش چیه؟؟

« خودمون به خودمون بگیم، برخیزید؟؟

_تو روحت حسین تو روحت :)) برو سر صفت مزه نریز الان میان

@ حاج ابرااااهیم دارن میااااان، دارن میااین

_قربون قدمات که همه ما رو عاقبت به خیر کرد...

(صدای گردان ها و دسته ها و لشکرهایی که صف به صف منظم در میدان ایستاده اند بلند میشود، صل علی محمد بوی خمینی آمد صل علی....)

_همههه آماده... یک دو سه

(کل میدان‌به‌ یک باره‌، همزمان با قدم گذاشتن امام در میان خیل جمعیت شروع به خواندن سرود میکنند)

برخیزید..

برخیزید..

برخیزید.. ای شهیدان راه خدا

ای کرده بهر احیای حق جان فدا

برخیزید.. رهبر آمد کنون ....







پ ن:

من از تو یاد گرفتم

که وقتی شمشیر میزنیم باید آخر لشکر را نگاه کنیم

ما با چشم هایی که به آخر لشکر کفر دوخته شده

شمشیر میزنیم

تا ناملایمات پیش رو 

شمشیر از دست ما نگیرد

تو برای انقلاب کردن

آخر لشکر کفر و استبداد را دیدی

شمشیر زدی

با قلبی آرام

و ضمیری مطمئن..

پ ن:

و خیانت کارید اگر ادعای انقلابی بودن دارید و صحیفه امام را تا به حال یک بار ورق نزده اید

و جاهلید اگر ادعای امام دوست بودن دارید اما از منش و عقاید امام چیزی نمیدانید

پ ن:

با عبا و عمامه و کت و شلوار های آغشته به ذلت، با مردی تجدید آرمان میکنند

که در گوشه خانه محقرش در جماران

خواب را از چشمان مستکبرین گرفته بود.

این کدام آرمان کوفتیست که شما با آن تجدید میثاق میکنید؟

پ ن:

عکس از 

اریک بووت


۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۰۱
مسیح

داشتم تو کوچه میرفتم برای خرید

یک مادر و بچه رو دیدم

پسره بزرگ بود، فکر کنم دبستانی 

با یه چهره خوشگل با شوق و ذوقی آروم به مادرش نگاه کرد گفت:

مامان میخوام روزه بگیرم!

مادرش چادری بود و به نظر من مذهبی 

با عصبانیت گفت:

غلط کردی!! میخوای مریض بشی؟؟


زمان ما وقتی تو اون سن به مادرم میگفتم میخوام روزه بگیرم 

مادرم میگفت:

باریکلا مادر... مرد شدی..

یه روزه ای هست به اسم کله گنجشکی و .....



ذوق و شوق عبادت رو تو دل بچه ها خشک نکنیم

حتی شما

خانواده مذهبی عزیز

بچه هیچیش نمیشه به خدا...

۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۴
مسیح


96 و 4 قبل از آنکه درصدی دقیق باشد، یک نماد بود.

سرمایه داران بی درد و زالو صفت در مقابل مردم عادی و قشر مستضعف.

جدا از آن که دست مایه تمسخر سیاست مداران شد.

حالا این عکس مرا یاد آن صحنه ای از جنگ ها می اندازد.

که دشمن برای زهر چشم گرفتن از طرف مقابل بعد از کشتن

او را پشت ارابه میبندد و اسب را می دواند.

تا مردم ببینند و دیگر کسی جرات مقابله نکند.


بر فراز بی ام دبلیو چند صد ملیونی

تابلو دستش بگیرد و بگوید

۴ درصدی ها 

بزرگ تر از ۹۶ درصدی ها هستند. 

راست میگویند 

آنقدری بزرگ هستند که میتواند

درد خود را در دهان قشر متوسط بگذارند و از طریق حرف را تکثیر کنند.


امروز بعضی ها

مستضعفین و دردمندان را

بعد از کشتن

پشت ارابه های گران قیمت خود میبندند و در خیابان ها ویراژ میدهند.

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۱۹
مسیح

مسیرم از فردوسی و ولیعصر و انقلاب رد میشد

جوان ها را می دیدم

مردم را

صدای بوق بوق ماشین ها

شیپور ها 

پوستر های پشت ماشین ها

نوارهای بنفش آویزان به دست عابرین

و لبخند میزدم

به این شور و شوق

و این همه خوشحالی

به امنیت خیابان

به سطل آشغال های سالم

به پلیس هایی که صرفا دور میدان ها ایستاده بودند که باشند

استرس درگیری نداشتند

مغازه دار هایی که آن ها هم لبخند میزدند

من هم لبخند میزدم

خوشحال بودم

از این همه حضور

این همه رای

و این همه مشارکت

اما من

حافظه تاریخیم را از دست ندادم

روزی را به خاطر دارم

که عده ای

به شادی های خود نرسیدند

و به خاطر رای دادن

فحش خوردند

کتک خوردند

روزی که مغازه دار ها 

مغازه ها را بستند

سرباز های وظیفه استرس داشتند

کسی که دست بند ایران به دست داشت کتک میخورد 

خیابان ها نا آرام بود

و سطل آشغال ها

بیچاره سطل آشغال ها :)

 

تبریک به همه مردم 

تبریک به طرفداران نامزد پیروز

 

 

 

پ ن:

با درایتت شعبده میکنی، برای انقلاب، مرد میدان های سخت @khamenei_ir

پ ن:

اقای رییس جمهور منتخب

شما ۱۶ میلیون منتقد دارید

ان شا الله که رییس جمهور ۱۰۰٪ مردم باشید.

پ ن:

و‌ شما سید #رئیسی 

از امتحان معیارهای سخت و پیچیده من

پیروز بیرون آمدید

می شود حسابی رو شما حساب باز کرد

#تغییر_به_نفع_مردم #تازه_شروع_شده

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۲۵
مسیح

به نام خدا


این حرف رو از ابتدای داستان ریاست جمهوری و تبلیغات و کار برای انقلاب تو این ماجرا میخواستم بگم 

ولی یادم رفت

فکر کنم در آستانه تجمع امروز حامیان آقای #رئیسی وقت خوبی برای گفتنش باشه.


ممکن بعضی هامون گاهی با خودمون بگیم آقا این همه آدم در حال کار کردن و نفس زدن و تبلیغ کردنن ماشاالله، کمم نیستن الحمدلله

حالا منم بهشون اضافه بشم یا نشم، فرقی به حال کلیت داستان نمیکنه

مثلا تو همین مثال تجمع امروز

یه فردی بیاد بگه 

آقا امروز که مصلی تهران کیپ تا کیپ پر میشه حالا چه من برم چه نرم، چه دست چند نفر دیگه رو هم غیر خودم بگیرم و ببرم یا این کار رو نکنم


ببینید برادران و خواهران گرامی و انقلابی

عرصه کار برای انقلاب اسلامی، عرصه دو دوتا چهارتا های عددی نیست

من خودم به شخصه استدلالم اینکه

کاری ندارم نیرو‌ هست یا نه، آدم تو خیابون برای تبلیغ چهره به چهره هست یا نه، تو عرصه رسانه به اندازه کافی موج سازی میشه، پست و غیره گذاشته میشه یا نه

من دوست دارم و توفیق میدونم برای انقلاب کار کنم!

حتی اگه سیاهی لشکر باشم

همیشه عرصه کار برای انقلاب اسلامی رو یک سفره ای بدونید که پهن شده و توش برای همه تدارک دیده شده

هر کسی باید بیاد و لقمه خودش رو برداره

نه کسی، جای کس دیگری رو تنگ میکنه و نه با شلوغ شدن دور سفره احساس گرسنگی ما بر طرف میشه

آدم باشه یا نباشه

کار بشه یا نشه

قدم برداشته بشه یا نشه

ما باید نسبت به کار برای انقلاب حریص باشیم!

همیشه اگر هم کاری برای انجام نبود که محال ممکنه نباشه

ما دست به کارشیم و یه کاری برای خودمون بتراشیم.


دوستان

این انقلابی که امروز مثل هوا با ماست و ما بودنش رو حس نمی کنیم

یک جاهایی از دنیا، یک مردمانی که از قضا تعدادشونم کم نیست

حسرت بودنشو میکشن

حسرت بودن حتی یه نسخه دست چندمش رو

بعد اون وقت ما اینجا

بر سر سفره انقلاب بشینیم

و لقمه بر نداریم؟

کار نکنیم؟

آبرو نذاریم؟

خون ندیم؟

دل ندیم؟


انصافا هم بی سلیقگی

هم قدر نشناسی :)


با سلیقه باشیم

از بین تمام سبک زندگی های دنیا

انقلابی بودن با کار فراوان رو انتخاب کنیم.

برای برداشتن لقمه از سر این سفره

باید خجالت رو کنار بگذاریم






پ ن:

امروز

ساعت ۱۶:۳۰

مصلی تهران

دسته جمع بیایم

دسته پر بیایم

اگرم از تهران دوریم

با دعاهای خیرمون بیایم


#همه_بیایم

پ ن:

زنده باد مردونگی

زنده باد #قالیباف

پ ن:

دوست داشتید

#بازنشر کنید.

یاعلی

۱ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۰۱
مسیح


من این عکس را پیش خودم اینطور تفسیر میکنم

البته که در مثل مناقشه نیست

اما

همه ما جماعت دوست دار ولایت فقیه و حضرت آقا و نظام و انقلاب

در مواجهه با او قطعا دست به سر میبریم

یعنی مهر و محبت و علاقه او را بر دل داریم

مثل شعارهایی که می دهیم

در این شکی نیست

اما این کافی نیست

این نا کافی را باید با چیز دیگری کامل کنیم

عمل!

آن دست روی سینه حاج قاسم

نشان میدهد که او فهمیده

فقط دست بر سر بردن کافی نیست

در محضر #ره_بر

باید چیز اضافه تری از صرف داشتن محبت رو کرد

ما باید برای مواجهه با او 

چیزی در دست داشته باشیم

و الا صرف دیدن روی او

فقط دل ما را آرام میکند

از بار فکر مشغولی های او چیزی کم نمیکند

.

این روا نیست

که او تنها به میدان بزند

و ما فقط محو در تماشا شویم

روا نیست...




پ ن:

روزی جرأت دیدار میکنم

که چیزی در دست داشته باشم...

پ ن:

همه این چیزهایی که گفتم را

تو ضرب کن در بی نهایت

در محضر امام غائب

در محضر مهدی

پ ن:

خدایمان دوباره سنگ و چوب شد

نیامدی...

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۲۹
مسیح