_آقا..آقا جان..
عزیز...ای بابا ول کن آقا
جناب سرهنگ..سروان..سرگرد
ای آقا..ول کن یقه رو گشاد شد...
+حرف نباشه! حرف نباشه!
_عه..عجبا! بابا ول کن یقه رو!
+فلان فلان شده رو ببین چقدرم خوب فارسی حرف میزنه...اینگلیسی بگو! ما بلدیم!!
_انگلیسی چیچیه...عححح ول کن یقه رو..هی هیچی نمیگم!
+کارت ساختست! مامور هول میدی!
_بابا بگید چی شده خب!
+شما چنچنی ها رو من میشناسم، ولت کنم کل این مترو منفجر میکنی!
_ چچنیی؟؟ (به سبک جناب خان)
+چیه تعجب کردی؟؟ فکر نمیکردی اینقدر زود لو بری؟
_ لوو؟؟
+ آره..از اونور فردوسی تا اینجا داشتم نگات میکردم
_ووولم کن، چچن چیه؟ اصن کجاست؟
+با اون موها و این وضع لباس پوشیدن و اون ساک دستی سیاه تو دستت...مرکز مرکز جمشید..مرکز مرکز جمشید..
_آقا جمشید...
+جمشید اسم عملیاتمه! اسم خودم کامرانه...مرکز مرکز جمشید...
_ولی خداییش جمشید تو این هیبت بیشتر بهت میاد..کامران ابهتت رو زیر سوال میبره..
+تو اسم منو از کجا میدونی؟؟ دیدی! دیدی گفتم...دستات رو بزار رو سرت بخواب زمین..کیفتم بنداز جایی که دستت بهش نرسه..
_بابا آقا جمشید خودت گفتی اسمم رو...نکن این کارا رو آبرو دارم من اینجا! ملت دارن فیلم میگیرن..
+گفتم بخواب رو زمین...
_عی خداا این همه مامور این باید به پست ما میخورد...
+گفتم بخواب زمین!!
_نمیخوابم!!
(اسلحه را درمیاورد و گلوله هوایی شلیک میکند!)
+بخواب زمین!!!
(صدای جیغ و فریاد مردم)
_یا پیغمبر..باشه باشه...خوابیدم خوابیدم نزن نزن..
+فکر کردی باهات شوخی دارم! مملکت قانون داره!! نمیذارم یه تروریست امنیت مترو رو بهم بزنه!!
_بابا چی میگی! به جان بچت کلاس دارم..استادم گیره کلاسم دیر شد!!
+جون عسل من رو قسم نخور...تکون نخور..
_جون عسل خانوم دختر نازت بزار برم..
+اسم دختر من رو از کجا میدونی؟؟ تو از کجا دستور میگیری؟؟ این اطلاعات رو کی بهت داده؟؟...مرکز مرکز جمشید پس این نیروهای کمکی چی شدن؟؟؟
_بابا ولم کن..خودت گفتی الان!! یه مسلمون نیست من رو از دست این نجات بده..کلاسم دیر شد، بابا الان حذفم میکنه!!
(در همین گیر و داد یک سیاه پوش دیگر با یک اسلحه آویزان با دو لیوان چای که از سرش بخار بیرون میزد سر میرسد)
*عه کامران چیکار میکنی!؟
+جواد جلو نیا..جلو بیای این رو میزنم!!
_آقا جواد بیا من رو نجات بده این کشت من رو!!
+بیا! بیا! اسمش رو از کجا میدونستی؟؟ تو از قبل تحقیق کردی درباره ما!!
_بابا دیوانم کردی..خودت صداش زدی!
*کامران اسلحت رو بنداز زمین خونسرد باش...اسلحت رو بزار رو زمین باهم صحبت میکنیم!
+تو چرا جواد؟ تو چرا گولش رو میخوری! این چچنی اومده مترو رو منفجر کنه!!
_چچنی کیه ، آقا جواد تو منو نجات بده من کلاسم تموم شد...برسم حداقل حاضری بزنم!
*کامران...ولش کن بزار بره..اون کاری نکرده..ولش کن جرم خودت رو سنگین تر نکن..
+نه جواد نه من این رو ول نمیکنم...من نمیذارم این خارجی جون مردم رو به خطر بندازه!!
*ببین من گروه آزاد سازی گروگان رو خبر کردم..بزار تا قبل از رسیدن اونا خودمون مشکل رو حل کنیم! منو تو رفقای قدیمی هستیم!
(آرام به سمت کامران نزدیک میشود)
+جلو نیااا..جلو نیااا جواد به خدا میزنمت! هیچ کس تو این مملکت نمیخواد جرم و جنایت رو ببنیه!
_(روی زمین خوابیده و در ذهنش میگوید: چرا داستان اینقدر پیچیده شد؟)
*بسه دیگه کامران..باید تمومش کنیم..
(باز آرام به سمت جواد حرکت میکند)
+جلو نیا..گفتم جلو نیا جواد میزنم!! میزنم...
(ماشه را میچکاند اما توی اسلحه گلوله ای نیست، جواد به سمت او میپرد با فن جدو کامران را به سمت جلو پرت میکند، کامران زمین میخورد و او نیز دستبند را یک سر به دست او و سمت دیگر به نرده پله های مترو میزند و بعد دست در جیبش میکند و گلوله ها را در میاورد، از دور صدای آژیر ماشین های پلیس می آید، صدای سوت و کف مردم میدان فردوسی را بر میدارد)
_(چرا اینجوری شد؟ :|)
پ ن:
مامور های ایستاده کنار درب ورودی مترو ها به نویسنده این وبلاگ اینقدر فشار آورده..
پ ن:
چچنی ها نزدیک به روسیه زندگی میکنند و یکی از حرفه ای ترین کشور ها تربیت تروریست در دنیا هستند و عموما موهای بوری دارند!
پ ن:
نویسنده وبلاگ تا به حال چندباری فحش خورده است.
پ ن:
دست پلیس درد نکنه یا این وضع مانور رفتنش.