عکسها یه لحظه از زندگی آدم رو میگیرند و برای همیشه پیش خودشون نگه میدارن
لحظه ای که بعد از صدای شاتر دوربین دیگه برای همیشه از ذهن تو حذف میشه و تو رو مجبور میکنه که هر وقت خواستی به اون لحظه فکر کنی بری و بگردی و اون عکس رو پیدا کنی تا پازل ذهنت رو تکمیل کنه.
این ها جملات احمد بود
تو سه سالی که کنار هم تو محور های مختلف میجنگیدیم حتی یک عکس هم ندارم که توش به دوربین نگاه کرده باشه
احمد همیشه گاوصندوق چشمهاش رو از جیب بری های لنز دوربین پنهان میکرد.
میخواست همیشه لحظات رو زندگی کنه
میگفت:
یک بار برای آخرین عکس با پدرم به لنز خیره شدم و بعد از اون دیگه نتونستم آخرین دیدار با پدرم رو که بعد از اون عکس مرد، به خاطر بیارم.
برای همین بود که تنها دارایی احمد تو اون سالها یه دست لباس خاکی بود و آخرین عکس با پدرش که همیشه توی جیبش بود چون دیگه نمی تونست آخرین لحظه پدرش رو به یاد بیاره الا با عکس.
اون روزها من سارق لحظه های بچه ها بودم
و این رو زمانی فهمیدم که بعد از جنگ
جز با عکس ها، دیگه نمی تونستم اون روزها رو تصور کنم
و هر عکسی رو که از دست میدادم اون لحظه رو هم برای همیشه به دست فراموشی میسپردم.
پ ن:
مثلا من یک عکاس جنگم که از احوالاتم میگویم.
پ ن:
عکس از @bahram.mohammadifard
اگه هنوز صفحشون رو دنبال نکردید
فقط این رو بدونید که کلی حال خوب رو از دست دادید (در اینستا)
+کلی رفتم بارونی و چکمه خریدم برای زمستون حالا مجبورم مثل خل و چلا بپوشمشون برم بیرون
(از پنجره مشرف به زمین بیرون را نگاه میکند و در فکر فرو رفته)
+آقا حجت..
_(خیره مانده)
+آقا حجت!
_بله..بله خانم
+چاییت یخ کرد! دومین بار برات عوضش میکنما! کجایی؟ بده عوض کنم برات
_عه ببخشید خانم (با دستش به بنده لیوان میزند) نه خوبه وقت خوردنشه، (قندی در دهان میگذارد و یک باره چای را سر میکشد و باز به بیرون نگاه میکند) امسال آسمون خشکه خشک...
+آره والا..یه چیکه آب نیست.. حجت چی میشه زمین؟
_تا وقتی بارون نیاد هیچی...روزا میرم هی زمین رو بیل میزنم به خودم میگم فردا بارون میاد..
پ ن:
از وقتی این عکس از نماز باران رو دیدم
مدام به چهره و حالت این مرد فکر میکنم
و به اینکه ما چقدر نعمت های خدا رو میفهمیم و درک میکنیم و برای نبود یا کمبودشون سوگوار میشیم و دوباره میریم در خونه خدا و ازش درخواست میکنیم
گاهی نگاه ما به نعمت های خدا اینقدر روتین و طلبکارانست که حتی در نبودش سراغش رو هم نمیگیرم اگرم بگیریم از بنده خدا میگیریم نه خودش
پ ن:
برای باریدن بارون و برف دعا کنیم
اما هدفمون راه رفتن زیرش و عکس گرفتن باهاش نباشه
که اونم خوبه
ولی این بار دعا کنیم برای اینکه نعمت نازل بشه برای اونایی که این نعمت رو میفهمن
(داخل رینگی بچه های شیفت صبح بعد از خوردن نهار دراز شده اند و چرت میزنند، ظهیر جلوی در می آید و چند بار محکم به درب رینگی میزند)
+خادما پاشن، زائرا دارن میان تو یادمان ، بپاشید ببینم
(به جز دو سه نفر کسی بلند نمی شود، فقط از این پهلو به آن پهلو میشوند، ظهیر دوباره به درب میزند و این بار لحنش را عوض میکند)
+با عرض معذرت، زائرین محترم بیدار شن، خادما دارن میان تو یادمان (با این جمله ظهیر رینگی از خنده منفجر میشود و بچه ها یکی یکی از جا بلند میشوند و لباس ها را مرتب میکنند
اسفندی سراغ جایگاه اسفند میرود، از انبار، ذغال ها را برمیدارد و اسفندها را چند مشت توی جیبش میریزد، تکه کارتون را هم برای باد زدن برمیدارد
مسئول قرآن گرفتن هم با تشریفات خودش قرآن را از روی میز برمیدارد و راه می افتد و ..)
+کرییییمممم پاشو...کرررریییم تو مسلمون نیستی لامصب پاشوووو
_والا مسلمونم بلا مسلمونم به خدا اگر گبرم بودم نباید اینجوری ازم بیگاری میکشیدی ظهییر
+پاشو کریم لش کردی تو رینگی، پاشو این بوقیا باز چنتاش به مشکل خورده، تکون بده زائرا اومدن تو یادمان، کانال هنوز صوتش راه نیفتاده
_نامسلمون از دیشب تا ساعت ده صبح داشتم اون موتور برق بی صاحاب رو تعمیر میکردم الان ساعت یک بعد از ظهرِ بزار یکم بخوابم خو!
+پاشو قمپز نیا بابا، مهندس مهندس بستیم به خیکت باورت شده ها پاشو صوت رو هواس!
_بابا چی چیه این صوت، پدرمون رو درآوردی پنج سال آزگاره اینو بیست چهاری گوش دادیم، اصلا من میرم ورودی کانال براشون میخونم
(بعد صدایش را عوض میکند و بلند میشود روی دو زانو مینشیند با چهره ای که مثلا حس گرفته)
_لااااا لالالالالا لاااااا لا...چه میجویی عشق! همینجاست (با دستش زمین را نشان میدهد) چه میجویی انسان؟ همینجاست! (با دست به خودش اشاره میکند) همه تاریخ اینجا حاضر است بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار (بغض)، او هم اینجا باشد
(وقتی کریم به این قسمت میرسد ناخودآگاه زیر گریه میزند و سرش را روی زانوهایش خم میکند)
+خاک بر سرت کنن اینقدر دلت پاکه!
(ظهیر خنده کننان سر کریم را میبوسد و بعد سوار بر ترک موتور سراغ بلندگوهای بوقی یادمان میروند)
+وصصل شدد؟
_نهه صبر کننن!
(چند سیم را به هم میپیچاند و بعد یک دفعه صدا با خش قطع و وصل میشود و تکه اول صوت پخش میشود)
+درست شد؟؟
_آخراشه بزار...آع آه..حله.. بگو دوباره پخش کنه
(بچه های اتاق صوت دوباره صوت کانال را پخش میکنند و این بار صدا در کل کانال پخش میشود، کریم بالای نردبان به یادمان نگاه میکند که پر زائر شده)
پ ن:
به یاد دوران زندگی در فتح المبین که کوتاه بود اما پر برکت پ
ن:
یکبار به محمد حسن گفتم، این صوت رو چندبار پخش میکنید حفظ شدیم به خدا!
چیز جدید بزاریم گفت خب شروع کن بخون ببینم، اولش را خواندم باقیش یادم
رفت،گفت اینقدر گوش بده تا حفظ شی، هنوز حفظ نشدم
گزینه تفریحی و شوخی است اصلا محتوای درستی ندارد، پیام رسان بودن یا رسانه بودن صرفا یک لفاظی است
گزینه اول هم با تاکید بر قید راه اندازی دوباره مخاطب را از خودش دور میکند
اما گزینه سه با قید «به کار خود ادامه دهد» بدون شرط، چشم مخاطب را میگیرد و اینطور به نظر میرسد که گزینه اصلی خود اوست
اما در واقع رقابت اصلی بر سر گزینه یک و دو ست
و برنده نهایی هم آشنا و تفکرات اوست
تلگرام یا هر پیام رسان و شبکه اجتماعی دیگری
بدون ترویج
خشونت و تروریسم و نفرت پراکنی
به چه کار آشنایان می آید
بدون اینکه کار و کاسبی آن ها را تعطیل کند؟
پ ن:
از پشت کوه نیامده ایم آقای آشنا
پ ن:
چه کسی میتواند از حذف، خشونت و تروریسم و نفرت پراکنی و محتوای مستهجن از تلگرام بدش بیاید و آن را شرط راه اندازی دوباره تلگرام قرار ندهد؟
آیا می دانید دامنه درخواست ها و همچنین همکاری شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها با دولت های دیگر در اروپا و آمریکا چه ارتباط تنگاتنگ و شانه به شانه ایست؟
روحانی شاید این روزها بیشتر از هر زمان دیگری در زندگیش احساس تنهایی کند.
رییس جمهور منتخب بیست و سه میلیون رایی که حالا در مواجهه با سخت ترین بحران دوران ریاستش بی یار تر از هر زمان دیگری است.
کمی به عقب برمیگردم به زمانی که هنوز یک سال هم از آن نگذشته.
سلبرتی ها و هوادارانی که مردم را از ترس باقی نامزد ها به سمت روحانی کیش میدادند و تنها راه علاج مشکلات را اعتماد دوباره ملت به روحانی میدانستند.
حالا در این مدت کم چه اتفاقی افتاده که دور روحانی در مصاف با این چالش سخت خالی تر از هر زمان دیگری شده؟
.
اتفاقات و شعار ها و فریاد های روبروی سر در دانشگاه تهران را که با خودم دوباره مرور میکنم ذهنم ناخود آگاه به یاد صحنه ای مشابه اما با چینشی متفاوت می افتد
شب های واپسین انتخابات و دانشجویانی که روبروی همین سردر برای حمایت از او فریاد میزدند و در اثبات او ساعت ها بحث میکردند..
پ ن:
صحبت، صحبت حمایت از دولت و نادیده گرفتن ناکارآمدی و نارضایتی ها نیست
صحبت تب تندی است که زود سرد میشود
داستان سرمایه گذاری غلط است
داستان آدم هایی است که پشتوانه ی قابل اتکایی نیستند...
پ ن:
روحانی تنها نیست
چون رییس جمهور
حمهوری اسلامی ایران است.
پ ن:
صحبت هایی هست, منتها اگر این اینترنت گرامی و وی پی ان های شلوغ مهلت دهند