icon
ویژه نامه :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۲۷۳ مطلب با موضوع «ویژه نامه» ثبت شده است


وقتی رهبر معظم انقلاب برای خواندن نماز بر پیکر آقای هاشمی حاضر خواهند شد فکر میکنم دیگر لازم نباشد همچون منی توصیه به حضور کند.

فردا اگر برایتان مقدور بود در مراسم تشییع حضور پیدا کنید، و در مراسم برای آن مرحوم و خودمان طلب مغفرت کنیم. شب اول قبر و حساب و کتاب الهی برای همه سخت است! بزرگ و کوچک، مسئول و غیر مسئول و روحانی و غیر روحانی نمی شناسد.

فردا در مسیر تشییع دعا به جان رهبر انقلاب راهم فراموش نمی کنیم.


و این را هم بگویم

فردا که پیکر آقای هاشمی در میان خیل عظیم انقلابیون تشییع و دفن شود. 

از بعد از آن فرصتی پیش می آید تا پیرامون این چهره انقلاب، فارغ از حب و بغض ها و موضع گیری های جناحی صحبت کرد.

صحبتی که نتیجه اش تقویت بنیان های انقلابی گری خودمان و سایر مسئولین شود.

در واقع با اینکه آقای هاشمی در معادلات دنیوی ما، رفته اند. اما باب نقد ایشان و تفکر وابسته گان ایشان تازه باز می شود. 

تاریخ نه باید چیزی را که نیست به خود راه دهد و نه باید چیزی را بزرگ تر از آن چه که هست در خود ثبت کند.


خدا آخر و عاقبت همه ما را ختم به خیر کند.

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۵ ، ۲۰:۱۸
مسیح



بعضی چیزها در نگاه اول شاید معنی خاصی نداشته باشند
ولی برای من این عدد
به جز عواملی مثل، دربرگیری و استثنا و ... که از ارزش های خبریه
گویای ولایت پذیری هم هست
یعنی
در خانه اگر کس است
یک حرف بس است..



#خدا_شما_رو_برای_ما_حفظ_کنه_تا_ظهور_حضرت_حجت

#ولایت_پذیری

#هاشمی_رفسنجانی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۶
مسیح



ابوذر
آن زمانی که بیرون رینگی ها
وقت پست شب
کنار دست هم نشستیم و سر صحبت باز شد و دوست شدیم
و تو پشت صفحه آن گوشی قراضه ات عکس دخترت را نشان دادی که دلت برایش تنگ شده بود
دخترت هنوز اینقدر قد نکشیده بود....
ابوذر، دخترت دلش برایت تنگ شده
میبینی؟





پ ن:
تو قطعا میبینی
ما کوریم...

پ ن:

شهید مدافع حرم

ابوذر داوودی

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۰۰:۵۶
مسیح



ابتدا بذری را در زمین کاشتیم
آسمان آمد، خورشید بارید
حالا وقت این بود که آب به بذر ها برسد
اما حرامیان راه آب را بسته بودند
بذر ها باید رشد میکردند
مردان و زنان شهر دست به کار شدند
جوان ها که صحنه را دیدند
به غرورشان بر خورد
بقیه را عقب زدند
گفتند اگر قرار است کاری باشد، کارگر آن ماییم
پیر شهر گفت:
با اینکه آب مایع حیات عالم است و بذر را اگر رشد خواهد آب بباید
اما من اکسیری میشناسم که با آن، بذر ها درخت تنومندی میشوند و کسی را یارای برافکندن آن در عالم نیست.
جوانان گفتند:
آن کدام اکسیر است که کاری چنین میکند؟
پیر شهر گفت:
خون، بذری که با خون آبیاری شود، دیگر منت هیچ آب و صاحب آبی نمیکشد.
جوانان دست به کار شدند
و خون ها زیاد جاری شد
بذرها نهال شدند
نهال ها درخت
و درخت ها
باغ شدند
و باغ ها وسعت زیادی پیدا کردند.
هنوز هم که هنوزه
آن کهنه درخت با خون آبیاری میشود
و هنوز هم که هنوزه کسی را یارای برافکندن آن درخت در عالم نیست.
پیر شهر راست می گفت
بذری که با خون آبیاری شود
منت هیچ آب و صاحب آبی نمیکشد.






پ ن:
#قاب_ماندگار

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۷
مسیح

امروز وقتی داشتم با دوستی صحبت میکردم یاد این نکته افتادم:


دوستی دارم که این روزها شاید شرایط خیلی خوبی را از سر نمیگذراند علی رقم ایمان و تقوا و تخصص بالایی که دارد

خاطرم هست آن دوره هایی که هنوز اینقدر از هم دور نشده بودیم گاهی به اون میگفتم فلانی نگاه کن، اینقدر از عمرمان گذشت و هنوز نتوانستیم کاری کنیم و باری برداریم و ... پس کی نوبت ما میشود، خسته شدیم

و او میگفت امام را نگاه کن، تا امام امام بشود چندین و چند سال را از سر گذراند، چند سال آخر را خیلی در مبارزه بود و باز چند سال آخر شد آن امامی که همه به یاد داریم، اما چندین چند سال خاک خورد، اما میدانست بلاخره روزی و موقعیتی میرسد که او طوفان به پا میکند. به اصلاح چندین سال خاک خورد تا گرد و خاک کرد.

حالا ما که سنی نداریم و هنوز کاری نکردیم و زحمی نخوردیم که طاقتمان طاق شود.

باید خاک بخوریم ولی حواسمان باشد به جاده خاکی نرویم تا سر به زنگاه خدا توفیق بدهد که برایش کار کنیم.


شهید دستغیب تا آخرین روزهای پیری دنبال شهادت دوید و آخر در محراب آن را بقل کرد

یک جورهایی برای خدا کار کردن مثل قواعد خبر نویسی است باید خبر را تا لحظه آخر دنبال کنی! خیریتی که در دنبال کردن خبر هست در مخابره لحظه اول نیست

باید تا لحظه آخر در راه باشی و منتظر

که ان شا الله خدا بلاخره تو را هم وارد زمین بازی کند.






پ ن:

از این حرفها که گاهی لازمه تو ذهنت مرورش کنی با صدای بلند

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۰۲:۲۲
مسیح

کنار آتش توی حیاط خانه خاله ایستاده بودیم و بزرگ تر ها داشتند خاطرات را مرور میکردند.

یک دفعه یکی از اعضای جمع به خاطره ای اشاره کرد از سال۵۹ 

که گویا امام مردم را توصیه کرده بودند به کمک به کشاورزان برای برداشت گندم هاشان

و تعریف می کردند که مردم با ماشین هایشان یا اتوبوس ها خودشان را می رساندند به زمین ها و با کشاورز ها شروع می کردند به درو کردن گندم ها،بی آنکه مزدی بخواهند یا درصدی از برداشت را طلب کنند و .‌‌..

فرض کن که کشاورزی باشی و ببینی مردم از خانه و کارشان زده اند تا برسند به تو و کمکت کنند برای برداشت گندم هایت

آن هم فقط سر یک توصیه که تازه دستور هم نبوده.

تصورش را بکن

اینطور مردمانی بودیم قبل تر ها

امروز هم می توانستیم اینطور باشیم 

اگر این گذرگاه چند روزه را اینقدر جدی نمی گرفتیم

و برای اردوگاه شبانه ی قبل از حمله

در و دیوار نمیساختیم که بعد مجبور شویم برای حفظش یک جا نشین شویم.

اگر هنوز هم یک نان را همه میخوردیم تا ته دلمان را بگیرد

ولی کسی گرسنه نماند.


از ۵۹ تا ۹۶ خیلی سال می گذرد 

ولی مردمی که روزی برای درو کردن گندم های کشاورز همسایه میرفتند

حالا حتی خبر ندارند عده ای شبها در گور می خوابند...

می‌توانستیم هنوز مثل آن سالها باشیم..‌.






پ ن:

#خدایااگرنخواهیمبازهمادامهبدهیمبایدزیرکدامبرگهراامضاکنیم؟

پ ن:

گور خواب ها به کنار، بعضی هامان از فامیل هم خبر نداریم(نمی‌خواهیم خبر دار باشیم)

۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۲۱:۰۹
مسیح

خبر میرسد قبر نشین پیدا کردند

رسانه آن وری تیتر میزند:

بی کفایتی شهرداری

آن یکی میزند:

جمهوری اسلامی کشک

رسانه اینوری میرود بند میکند به خانه های اعضای دولت که در لواسانات که چند متر است و تیتر میزند:

قبر خوابی رسوایی دولت


خبر میرسد

حقوق های نجومی تشت رسواییش زمین خورده 

رسانه آن وری تیتر میزند:

املاک نجومی فلانی ها چی؟

آن یکی میزند:

این بود انقلابتون؟

و رسانه اینوری میزند:

آقایان دولت فلان میلیارد، چند عدد صفر دارد؟


خبر میرسد آمریکا زیر قول و قرار ها زده

روزنامه آن وری تیتر میزند:

حالا مگه زمان خودتون چه خبر بود؟

آن یکی میزند:

همشون سر ته یه کرباسن آخوندا

روزنامه اینوری میزند:

فلانی بای بای


دعوا

دعوای مردم نیست

صدا

صدای مردم نیست


بیچاره آن قبر خواب معتاد یا بی خانمانی که حتی وقتی خبر وضعیتش هم درز میکند

میشود توپ پینگ پونگ قدرت ها


بیچاره آن جوان بدبختی که هی خودش را جمع میکند کاری پیدا کند با حقوق یک ملیونی که تازه اگر پیدا کند، برود سراغ زندگیش و وقتی درز میکند آدمهایی دست کم ماهی ۲۰ میلیون میگرفتند سهم او فقط تماشای رد بدل این توپ پینگ پونگ بین قدرت هاست.


بنده ی خدا رهبری که داد میزند کنار هم دیگر باشیم و بعد خبر میرسد آمریکا زده زیر قول و قرارش و باز توپ پینگ پنگ به راه می افتد بین قدرت ها 


و‌ مردم همینطور چشم انتظار که پس کی میشود که نوبت بازی آن ها برسد.






پ ن:

رسانه انقلاب؟ کشک

رسانه غیر انقلاب؟ کشک

پ ن:

حواسمان باشد

بازیچه قدرت ها نباشیم

قرار بود در جمهوری اسلامی یک‌قدرت باشد

آن هم قدرت مردم

قدرت پا برهنگان 

قدرت مستضعفان

.

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۶:۲۰
مسیح


اگر دست من بود

دانشگاهی برپا میکردم با دو جلد کتاب سه دیدار (والبته سایر کتاب های نادرخان)

و دانشجو میگرفتم.

کسی که سه دیدار را با تمام حاشیه ها و کنایه ها و نکات و ریزه کاری ها فهم‌کند، اندازه یک تانک برای انقلاب اسلامی خدمت میکند و نه به کسی به بهانه فعالیت ضرر میرساند و نه از کسی ضرر میبیند.

نه به اسم انقلابی گری گند کاری میکند و نه میگذارد کسی گند بزند.

کسی که سه دیدار را فهم‌کند

معطل نمی نشیند...

نادر خان (با اینکه اگر خودش میبود یقه مان میکرد که چرا خان!) با آن سبیل های از بنا گوش در رفته و آن ظاهر غلط انداز

جوری معارف و لوازم انقلاب اسلامی را در تعریف امام بیان میکند و به تبیین آن میپردازد که گاهی حس میکنم، او به دنبال انقلاب اسلامی نبوده، بلکن همگام با او قدم برمیداشته. (جوری که سال هاست بعضی از ما ریشو‌ها با این عمق به انقلاب نرسیدیم.)

و این چنان حلاوتی به کلمات او داده که گاهی مثل شلاق بر پیکر تو مینشیند و گاهی چونان دستی لطیف تو را نوازش میکند.

گاهی چون فرمانده ای بی رحم تو را میدواند و گاهی چون آغوشی گرم تو را میپذیرد.

سه دیدار را

با مکس بر هر خط بخوانید 

و عجله ای نداشته باشید که تمام شود

کنایه به کنایه، و جمله به جمله پیش بروید.

در تمام کردن زود بعضی کتاب ها

جایزه ای نیست

ولی ضرر هست.







پ ن:

اگر خوانده اید، این بار پخته تر بخوانید...

پ ن:

گاهی فکر میکنم

نادر یک نفر نبوده، کارگاهی از خودش در ذهن داشته 

چون باریک بینی های کتاب سخت میشود کار یک نفر باشد.

پ ن:

مستند زندگی نادر ابراهیمی را اگر ندید، ببینید تا متوجه شوید نادر چطور نادر شده.

(بار دیگر مردی که دوست می داشتیم)

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۱
مسیح

+خب خب به سلامتی... با کی حالا؟

_آشنا نیست، غریبن

+خیلی هم خوب خیلی هم خوب، بنده خدا چند سالش هست حالا؟

_سوم دبیرستان

+شش سال!

_آره دیگه، سفارش شده فاصله سنی


+آقا مبارکه، به سلامتی

_قربانت قسمت شما ان شا الله

+ان شا الله...آشنا هستن حالا یا غریبه؟

_آشنان الحمدلله

+خب شکر خدا شکر خدا، چند ساله هست حالا؟

_هفت سالی فاصله داریم، هفتاد و خورده ای هست





پ ن:

اگر دو لنگه پا باهم حرکت نکنند، چه میشود؟

بر فرض که در حرکت اختلالی پیش نیاید، یه لنگه خیلی جلوتر میرود و یک لنگه خیلی عقب

یک لنگه وقتی قاعده را بهم بزند، کلا همه چیز بهم میخورد

پ ن:

انتقاد خیلی در گوشی و یواش به هم نوع های خودم، شما رفتی با شش سال پایین تر خودت ازدواج کردی، خوش بخت باشی، اون هم سن یا یکی دو سال فرق باتو، چه کنه؟ اونم تو شرایطی که عامل سن تو ازدواج تو خیلی مهم نیست ولی اون...

پ ن:

اختلاف سن قبول، ولی ... بماند..

پ ن:

البته قصد پست محکوم کردن همه نوع این وصلت ها نیست، صرفا هشدار از یک عادت غلط هست.

اصرار ها مورد بحث است.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۶ دی ۹۵ ، ۱۶:۳۰
مسیح



تصویر پایینی رو که یادتون هست

مربوط به همون پروژه ی به نتیجه نرسیدست

امروز به دستم رسید عکسش

گذاشتم کنار هم به یاد اون پروژه


انصافا همونه :)

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۲۲:۱۲
مسیح