icon
نوع نگاه :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۲۷۲ مطلب با موضوع «نوع نگاه» ثبت شده است


شی موجود در تصویر متعلق به زمان حکمرانی تلوزیون های لامپی بزرگ با شیشه های قطور بود که وقتی با مشت روی صفحه هاشان میزدی صدای آونگ میداد

شی مذکور رابط قلمرو حکمرانی تلوزیون های لامپی و با سرزمین های تحت سیطره ی آتاری بود.

امروز یک دفعه خودش را نشان داد توی کشو.


علاقه مندان به این قسمت از تاریخ میتوانند آن را با بازی معروف هواپیما به یاد بیاورند.



پ ن:

ببینید یک چیز کوچیک چطور یکدفعه آدم رو پرت میکنه به گذشته..


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۲۰:۰۹
مسیح

یکی از بازی های تلخ زندگی این بخشش که

یک نه ای بگی و بعد ها ببینی باید بله میگفتی

و یا یک بله ای بگی و بعد ها بفهمی سعادت تو نه بوده


و نکته اذیت کننده ترش هم اینکه واقعا اون موقع اطلاعات کافی برای شناخت عواقب رو نداشتی...




پ ن:

امیدوارم دچارش نشم

گاهی این بازی شگرد شیطان برای زمین گیر کردن انسانه..

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۲۳:۵۵
مسیح

+بعضی وقتا کارای خیلی وحشتناکی انجام میدم

_منم همینطور 

+بعدش پشیمون میشم و توبه  میکنم و خیلی ناراحت میشم

_منم همینطور

+بعضی وقتا هم دوباره اون کارا رو تکرار میکنم

_منم همینطور

+میدونی، گاهی حس میکنم یکی هست که از دست این کارای ما خیلی ناراحت میشه..

_منم همینطور...


#احساس_مشترک

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۵:۳۳
مسیح

در موقعیتی در زندگی قرار دارم که دوست دارم

مثل جیکساو، شخصیت اصلی سری فیلم های اره، قربانی های گناه کارم رو انتخاب کنم

بیهوششون کنم و اون ها رو به محل آزمونشون منتقل کنم

بعد صدام رو ضبط کنم بزارم تو ضبط صوت 

و بعد بگم

سلام فلانی

میخوایم باهم یه بازی بکنیم...



سری فیلم های اپیزودیک اره، داستان فردی به نام جیکساو ست که در پی حادثه ای تصمیم می گیره از این به بعد خودش عدالت رو بر قرار کنه. و به آدم ها تو سیستم مخصوص خودش، شانس اصلاح بده.

فیلم مملو از صحنه های سلاخی و قطعه قطعه کردنه.

اصلا دیدنش رو پیشنهاد نمیکنم.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۰:۵۸
مسیح

پارسال که کمی اقامتمان در کربلا طول کشیده بود، با اینکه عراقی ها مهمان نواز بودند و همه چیز در امنیت تمام بود و آب و غذا فراهم بود و احترام زائر سر جایش بود

ولی آنچنان از غربت قلبم فشرده شده بود که حاضر بودم با هر وسیله متحرکی به ایران برسم.

مادرم سر سجاده اش در تهران بود، پدرم روی مبل جلوی تلویزیون لم داده بود، برادرم پی کارش بود و خواهرم سر گرم بچه هایش ولی باز دلشوره داشتم تا به ایران برسم.


غربت خودش به تنهایی درد بزرگیست

حالا اگر با داغ هم عجین شود

با زخم

بدون سایه سر

با سر

و ..

بماند بقیه اش...



پ ن:

غربت خیلی درد بزرگیست

انگار کسی نشسته باشد روی قلبت و پا نشود...

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۵ ، ۱۹:۰۸
مسیح

هیهات از این حیث که تجربه ای ایست اپیزودیک قابل تشویق و تبلیغ است

مدل ارائه ای که با وجود جذابیت بسیاری که دارد در سینمای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته، برای ما بچه مذهبی ها نمونه موفقش خداحافظ رفیق بوده

نکته قابل تحسین دیگرش مشارکت چهار کارگردان و خلق چهار کار متفاوت است

اما

نقطه یا نقاط ضعف فیلم دقیقا از همین جا شروع میشود

فیلم ارائه دهنده چهار فیلم کوتاه است که توقع میرود هرچهار اپیزود در راستای یک مفهوم کلی باشند نه صرفا نماد ها و اسم ها، اما همه چهار قسمت اینگونه نیستند.

از آنجایی که برخی از شما شاید بخواهید فیلم را ببینید قاعدتا نمیتوانم از داستان این چهار قسمت حرفی بزنم ولی همینطور سر بسته از من قبول کنید که میتوان فیلم را دوپاره کرد

دو قسمت اول و دو قسمت آخر

دو قسمت ابتدایی هیهات جزو ضعیف ترین قسمت ها هستند. جایی که شما اول با یک داستان پرداخت نشده روبرو میشوید و بعد با یک داستان ضد جنگ ساده و معمولی و خیلی ابتدایی، اگر مفهوم فیلم قرار بوده حول محور زیر بار ظلم نرفتن یا همان عبارت هیهات شکل بگیرد باید بگویم دو قسمت اول با این قضیه بی معنا هستند و یا اگر با ارفاق نگاه کنیم بیان هایی غیر هنرمندانه و سر دستی هستند.

اما دو قسمت آخر بار فیلم را به دوش می کشند. اولین داستان که آن هم داستانی ساده اما دل نشین است بیشتر به یک کار از یک کارگردان فیلم اولی میخورد اما خب پرداخت خوب بعلاوه تصاویر زیبا و داستان سر راست کمک کرده تا دیده بشود. ضمن اینکه مفهوم درستی را هم در بستر هدف فیلم نشانه میرود. داستان مادر و دختری تنها که با مشکلات زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند. این قسمت شاید ده درصد کل فیلم را جلو ببرد

پس نود درصد باقی چطور؟

نود درصد باقی همان چیزی است که من حاضرم بارها و بارها پول یک بلیط تمام را بدهم و فقط همان قسمت را نگاه کنم.

قبل از اینکه وارد قسمت آخر بشوم دوست دارم چیزی را بگویم

اگر خواستید یک وقتی اشتباه کنید و وارد وادی سینما بشوید باید خوب بدانید که یک فیلم سینمایی خوب همیشه از یک ایده درخشان یا قابل قبول شروع میشود و بعد این ایده باید گسترش پیدا کند اما به دست چه کسی؟ جواب مشخص است، یک نویسنده خوب، صرف اینکه ما یک ایده درخشان پیدا کردیم دلیل این نیست که حتما نویسنده خوبی باشیم، و صرف اینکه ما کارگردان کار هستیم دلیل نمی شود نویسنده آن هم باشیم. 

نقطه ای که هیهات از آن ضربه خورده دقیقا همین است. فیلم نامه هایی که یا اندکی ایده ندارند یا ضعیفند یا خوب پرداخت نشدند و یا اصلا به درد کار کوتاه نمی خورند. یک نویسنده خوب، أین چیزها را تشخیص می دهد.

کاری که کارگردان اپیزود آخر و نجات بخش فیلم آن را انجام داده.

هادی مقدم دوست نویسنده و کارگردان کاربلد و محبوب سینما و ایضا اپیزود آخر، با کمترین زحمت ممکن نسبت سه اپیزود قبل از خود ولی با یک ایده خوب و پرداخت بهتر آن، توانسته یک اثر با شروع و پایان درخشان بسازد، اثری که به نظر من باید هیهات را با آن شناخت. همین اپیزود کوتاه اما پر مطلب زیبا به ازای کل فیلم کافی بود.

ایده درست و اغراق نشده استفاده از فضای مجازی و همینطور فیلم های ارشیوی، نوعی پرداخت مستند گونه در فیلم داستانی، و همینطور پایان بندی منحصر به فرد و فوق العاده این قسمت، این کار را تبدیل به یک اثر هنری کرده، اثری که مطمئنم یک روزی دست مقدم دوست را خواهد گرفت.

هادی مقدم دوست یک نویسنده خوش ذوق عالی است که حالا نشان میدهد کارگردان خوبی هم هست. ولی اول نویسنده ی خوبیست‌.

هیهات را برای اپیزود آخرش حتما ببینید.





پ ن:

آنهایی که اپیزود آخر فیلم را دیدند این پست را بخوانند، خودم در حین دیدن فیلم از شباهتشان خندم گرفت.

تلگرام شلوغ


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۲۱:۳۵
مسیح

عزاداری هایتان قبول باشد


این تمام بضاعت من بود

و صرفا برداشت های من از این محرم عمرم که با شما در میان گذاشتم 

بعضی قسمت هایش برداشت شخص من بود که خدا ببخشد اگر از روی نا آگاهی بوده

و بعضی قسمت ها گلچین منبر بزرگان

روضه ها هم همینطور 

خدا کند به جز خودم به درد کس دیگه ای هم خورده باشد

اگر نخورده، حلال کنید که وقت شما درگیر این نوشته ها شد

خدا کند که اگر قرار است این آخرین محرم ما باشد 

مرگ ما به شهادت رقم بخورد

حلال بفرمایید


نقد نظری درباره این ده برداشت بود

اینجا

در خدمت شماست 





پ ن:

آخرش اگر اسم ماراهم در صف روضه خوانان نوشته باشند خیلی خوب می شود. 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۱۲:۵۲
مسیح


فکر میکنم عبارت سینمای متعهد، برازنده ی هالیوود برای ملت آمریکا باشد.

رابطه تنگاتنگ هالیوود با سیستم یا به قول ما نظام آمریکا به قدری نزدیک است که خیلی جاها پیاده نظام این حکومت، هالیوود بوده.

بمب گذاری های سال ۲۰۱۳ در بوستون، بین دوندگان ماراتن را یادتان هست؟

حالا در ۲۰۱۶ فیلم شده با درجه کیفی الف با بهترین بازیگران

از واقعه ای مثل تسخیر لانه جاسوسی چند سال میگذرد؟

اصلا از اون بگذریم، به اتفاقات نزدیک تر بپردازیم، اثری از آن ها در سینمای ما می بینید؟


اولین تریلر از فیلم Patriots Day با بازی "مارک والبرگ" منتشر شد. این فیلم در تاریخ 21 دسامبر 2016 اکران می شود.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۹:۵۰
مسیح


 (مژده خانم برای رفتن حیدر رضایت بده نیست، حیدر به هر دری زده نتوانسته از زبان مژده خانوم بله بگیرد، یک بار به او گفته بود که بله گرفتن از زبان شما حتما از بله گرفتن از همسر آینده من هم سختر خواهد بود.

پا در میانی پدر، مادر بزرگ،امام جماعت مسجد و یک دوجین شخصیت قابل اعتماد دیگر نیز جواب گو نبوده.

فکری به ذهن حیدر زده، حیدر قصد میکند تا مادر را در موقعیتی قسم بدهد و درخواست کند که دیگر بله را از او بگیرد. چه موقعیتی بهتر از نماز های آهسته و پیوسته و شمرده شمرده مژده خانم روی صندلی نمازش، حیدر لباس رزمش را که با احتساب الان چندماهی میشد که خریده بود را با ساک همیشه جمعش میپوشد و بیرون درب اتاق صبر میکند تا مژده خانم قامت ببندد، مژده خانم قامت میبندد و حیدر وارد میشود)

_ بسم الله الرحمن الرحیم 

+به نام خدای بخشنده مهربان

_(مژده خانم کمی حواسش پرت می شود، از گوشه عینک خود نیم نگاهی می اندازد، حیدر را میبیند و چهره اش در هم می رود)

_الحمدلله رب العالمین.....

+خدایا شکرت که همچین پسر سالمی بهم دادی

_مالک یوم الدین...

+که باهاش باعث میشی تو قیامت سر بلند بشم

_(مژده خانم برای تمرکز چشمانش را میبندد)

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ...

+خدایا من شما رو می پرستم که گفتی در راه من با همه چیتون جهاد کنید 

_اهدنا الصراط مستقیم..

+خدایا کمک کن تو این دوراهی تصمیمی رو بگیرم که باقی بندگان خوب میگیرن..

_(مژده خانم والضالین را با شدت و عصبانیت خاصی میگوید) و الضاااالین..

(ادامه نماز را حیدر به دیوار کنار دست صندلی مادر تکیه داده و دو زانو نشسته در حالی که لباس به تن دارد و ساک در کنار و مادر با لحنی شکسته و لرزان ادامه نماز می دهد و میخواند، اواخر نماز نزدیک به سجده آخر بغص مادر اشک های آرام لطیفی می شود که روی گونه سر میخورد و آرام به سجده آخر میرود، حیدر هم آرام نظاره گر پرده آخر تلاش خود است و گوش تیز میکند، مژده خانم به سجده می رود)

_یا الطیف الرحم....الهم الرزقنی شفاعته الحسین...

(مهدی تمام تمرکزش را جمع کرده تا صدای نجوای سجده مادر را بشنود، اگر قرار است اتفاقی بیفتد دقیقا الان وقت به وقوع پیوستنش شده)

_اللهم تقبل منا هذا قلیل...

+(حیدر گل از گلش میشکافد و بلند داد میزد) االهیی آااامییین...

(حیدر دستش در بند ساک محکم میشود و از جا بلند میشود، مادر تا سلام های نمازش را بدهد حیدر در حال بستن بند کفش هایش شده و پدر در چهارچوب در ایستاده، مژده خانم سلام را میدهد، گره چادر را باز میکند و با عجله به سمت در میرود)

_حالا باید همین الان بری....






پ ن:

خدایا ما رو راه بلد بله گرفتن از خودت قرار بده...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۵:۵۴
مسیح

+خب جناب آقای بهرام سلماسی
_بله خودمم
+چند در صده جناب؟
_بله؟ متوجه نشدم
+عرض کردم چند درصده؟
_چی چند درصده؟
+جانبازیتون عزیز
_جوون درباره سود بانکی صحبت نمیکنی، بد نیست تو دهنت جانبازیشم بچرخه
+اینم سود بانکیه دیگه حاج آقا، الان من مینویسم اینجا چند درصده، پولشو براتون واریز میکنن
_عمو جان، سپرده ما قرض الپس ندست، اون موقع که داشتیم برگه واریزیشو پر میکردیم به سودش فکر نکردیم

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۵ ، ۰۰:۵۴
مسیح