قطار به اصطلاح بیست و چهار ساعته سی و پنج دقیقه دیر کرد
من و مادر که قصد داشتیم دروازه دولت خط عوض کنیم به ناچار از ترس دیرکرد نیم ساعته دوباره، تصمیم گرفتیم در ایستگاه دیگری پیدا شویم و ادامه راه را به نحو دیگری برویم
دو چهار راه را پیدا رفتیم اما زمان به ضرر ما و به تندی میگذشت, تصمیم گرفتیم ماشینی سوار شویم تا رسیدن به مقصد
اما دریغ از ماشینی که نگه دارد
یک چهار راه جلو تر ماشینی با شنیدن کلمه امام خمینی از طرف ما ایستاد و مارا سوار کرد
رادیو در حال پخش کردن دعای جوشن بود:
شنوندگان عزیز به فراز هفتادم از دعای جوشن کبیر میرسیم از همه شما التماس دعا داریم
نگاهی به ساعت کردم و بعد به مادر, رادیو فراز دیگری را تمام کرد و به سبحانک یا لا.... رسید, راننده بلند بلند تکرار کرد
شخص دعاخوان از پشت رادیو گفت:
حالا دستها رو بیارید بالا از خدا طلب عفو کنیم..الهی العفو..
راننده با دست چپ فرمان را در دست گرفت و با دست راست دنده را جا کرد و بعد همان دست را بالا گرفت...الهی العفو...
چند لحظه بعد ماشین احتیاج به عوض کردن دنده پیدا کرد, راننده دست چپ را بالا گرفت و با دست راست دنده را جا کرد و باز دست و چپ راست را عوض کرد و آن را بالا گرفت...الهی العفو..
به میدان رسیدیم کرایه را حساب کردم و پیش خودم گفتم:
برای احیا گرفتن و العفو گفتن حتما باید فلان جای مخصوص بود؟
پ ن:
خدمت به خلق هم عبادت است...