icon
بایگانی خرداد ۱۳۹۳ :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است






بوی حرامی می آید!




پ ن:

از شعار دادن متنفرم

از این کمپین ها طول و درازی که می گوید اگر فلان شود، بهمان میکنیم

شیعه اهل عمل است

نمی دانم این شعار دادن ها از کجا گریبان ما را گرفت.


پ ن 2:

اربعین 92

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۱۶
مسیح



محتاجم

دست و بالم تنگ است

پول لازمم

مدت هاست برگه فروشی را روی دلم زدم

قیمت بالاست

کسی خریدار نیست

هر کس می آید نگاهی به قیمت و وضع دل می اندازد میبیند قیمت با کیفیت نمی خواند , می رود.

می گوید نمی ارزد.


اصلا می دانی؟

خریدار نیستند!


این ماه شعبانی

حالا که زمزمه های آمدنت بالا گرفته

بیا و بخر

که این روزها سخت پول لازمم


بهشت زهرا

خرداد ۹۲


پ ن: تورم بالاست

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۱۳
مسیح



آرامش۲

هیچ میدانی در زندگی این روزهامان هنوز پستانک مهم ترین نقش را ایفا میکند؟

هیچ میدانی بعد از گذشت این همه سال از کودکی هنوز بعضی هامان در به در دنبال پستانکیم؟


گاهی سر مسایل خیلی کوچک اینقدر به خدا پیله میکنیم که خدا مجبور میشود ما را با پستانک آرام کند.

اهل پستانک نباشیم.

بگزاریم خودش مشکلات را اساسی حل کند.

حواسمان باشد با پستانک بد عادت میشویم!


خانه

خرداد۹۳

دایی جان



پ ن:

مصرف بیش از حد پستانک برای کودکان موجب خرابی دندان آنها میشود(توصیه های ایمنی را جدا جدی بگیرید).

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۴
مسیح



دوست دارم بابا خطابت کنم

ناخلفم!

دوست دارم آقا خطابت کنم

سرکشم!

دوست دارم مولا خطابت کنم

بیعت شکسته ام!

دوست دارم رهبر بخوانمت

رهزنم!


اصلا بیخیال این اسم ها

اذن بدهی بیایم یک دل سیر نگاهت کنم!!

یعنی میشود دیدار باتو یکبار روزی ما رو سیاهان و سربازان فراری شود؟؟


بهشت

خرداد ۹۳


پ ن: سرباز فراریم آقا, عفو کن

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۴
مسیح



بی ربط، مناسبتی:

شاید امام سیزده باشی رفیقم

شاید زه حوری یا ملک باشی رفیقم

**

گاهی برای خرق یک عادت تو باید

جادوگری از شهر ozz باشی رفیقم


(ممیز)



با ربط:


با اینکه فکر نکنم زیاد تاثیری داشته باشد

ای کاش روی گناهان نیز برچسب خورده بود که ترک گناه موجب خوشنودی و رضایت خدا می شود.

دانشگاه

خرداد 93


پ ن: طوفان دیروز را دوست داشتم,بوی عذاب الهی می داد, چیزی که مستحقش هستیم.

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۶
مسیح




نگاه کن درست

نگاه کن

دقیق نگاه کن

آقا جان میشود رک و رو راست امشب به من بگویی چند سال دیگر اینطور سینی بدست باید سر راه عابران را بگیرم تا یکی شربت ها با دست مبارک خودت بر داشته شود؟؟


نکند شیرینی شربت هامان به کامتان نیست؟


خرداد۹۳

مغازه حاج داوود

خیابان



پ ن: خیلی شعاری مینویسم؟نه؟

پ ن: اینستا

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۳
مسیح


می دانی

این روزها این نقش و نگار مهر پاسگاه مرزی مهران در پاسپورتم دهن کجی میکند!

هیچ وقت آن شبی که از سد هزاران نفر آدم خودم را به زور رد میکردم تا بروم مهر ورود را بگیرم فکر نمیکردم که روزی نگاه به پاسپورت بعد از سفر بشود سوهان روح.

سوهان روحی که دایم در این ایام به تو میگوید عده ای الان در راه حرم حبیب پابه رهنه عازمند و تو گیر کردی بر زمین.



جواد مقدم:

خودم اینجا

دلم اونجا

پس چرا تو نمیکنی امضا

مردم از بس که عمریه آقا

از حرم خوندم باز که جاموندم!!



پ ن: باز که جاموندم آقا!!!

پ ن 2:

راجعون

منتظرون

عرفه!

کی مارا فرامیخوانی امسال؟


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۱۵
مسیح



جلو آیینه زل میزنی به خودت راضی نیستی

مدل ریشها باب میلت نیست

اندازه اش مناسب نیست

تازه گی ها مدل زین الدین مد شده!

حجم ریشهایت به آن مدل نمیخورد.

کل قندی هم پیشنهاد خوبی است.

انگشتر هایت کم است.

از کلکسیونت عقیق کم داری

انگشت سومی بی انگشتر است, باید فکری بکنی

پمدل موها و .... .



جمع کن جول و پلاست را

اینقدر سر گرم این خاله بازی ها شدی اصل قضیه را ول کردی

بفهم میدان نبرد را

بفهم

شده ای سایه روی شهدا

بفهم.


پ ن:

باید یکی به نعل زد یکی به میخ

پ ن:

اینستا

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۳ ، ۰۲:۲۱
مسیح




شب که شد,

همه بچه ها جمع شدند بروند خانه اش سری به مادر بزنند.

بچه ها حلقه زدند دور مادر و نشستند و خیره شدند به لبهای مادر.

مادر اما معذب بود.

دایم اینور و آنور و میشد و با انگشتهایش بیشتر چادرش را بر صورتش کیپ میکرد.

بچه ها هم فهمیدند و نگاه ها را از صورت مادر به پایین آوردند.

مادر نزدیک۸۰سال داشت!!!

خوب فهمیده بود پسرش برای چه رفته بود.

*ملاقات با مادر شهید قوجه ای*


اردیبهشت۹۳

اصفهان,بزرگداشت شهید قوجه ای


پ ن 1: متنفرم از چادریی که چادرش بوی چادر حضرت مادر را ندهد و متنفرم از پسر حزب الله ی که سرش پی ناموس مردم به هر نحوی بجنبد.

پ ن 2: از خودم هم نیز..

پ ن 3: اینستا

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۱
مسیح



دل که تنگ بود

یا گرفته بود

یا اگر بیش از حد بی قراری کرد

بیگرش

بسته بندیش کن

با احتیاط داخل جعبه بگذار

رویش بنویس (شکستنی)

چنتا تمبر گران رویش بچسبان

بعد تحویل پست بده

.

بگذار دلت ترانزیت شود به یک نقطه دوست داشتنی!

شاید آنجا گره از کارش باز شود

یا کسی باشد که برایش محرمی باشد

خدا را چه دیدی

شاید رفت کربلا

شاید رفت مکه

شاید رفت بقیع

شاید رفت شام

شاید رفت مشهد

شاید شلمچه

شاید فکه

شاید...

اصلا بگذار برود هرجا که دل هوایش همانجوری بود.

بگذار برود کمی هوا بخورد!



اسفند 92

قاب پنجره قطار به مقصد دو کوهه



پ ن:

دلم عجیب هوای جنوب کرده! ولی انگار میل یار به ما نمی کشد!

پ ن 2:

خود کشی را دوست دارم، مخصوصا در هوای این روزهای تهران. هوایش خودکشی میطلبد.



۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۰
مسیح