icon
تنها در انتظار :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است



        

1


نگاهم در نگاهش افتاد!

گفتم حالا وقتش است! به او حرف دل میزنم! اما انگار واژه ها سر ناسازگاری گذاشته بودند! آنقدر محو جمال بودند که حال را نمینگریستند!

گفتم پس خود دست به کار شوم! اما چه بگویم!!؟

تمام عمر به دنبال توجیح! اما اینجا نمیشود توجیح آورد! چشمانش نمیگذارند!

گفتم بگویم انسانم ، دیدم نه تنها من بلکه تمام انسانهای زمین انسانند! گفتم بگویم جائز الخطایم ، دیدم دائم الخطایم !
گفتم بگویم شیطان حریفی قدر بود! دیدم خدا بزرگتر بود! گفتم بگویم وسوسه سیلی ویران کننده است ، دیدم معنویات سدی محکم است! گفتم بگویم محکوم ، دیدم معیوبم!

گفتم بگویم خسته ام ، دیدم خسته است! خواستم بگویم غمگینم ، دیدم غمگین است! خواستم بگویم دعایت میکنم ، دیدم دعایم میکند!

دیدم اینطور نمیشود! اینجا زبان کاری را ازپیش نمیبرد!

به خودم گفتم بگذار چشمها بگویند! چشمانم را به او دوختم!

خواستم گریه کنم، دیدم گریه کرد! بلند شدم ، نشسته بود! خواستم بروم ،بدرقه ام کرد! منتظر ماندم بلکن بیاید!نشد! بیرون رفتم، تو ماند!

طاقت طاق شد! گفتم :

نمی آیی؟ چشمانش پراشک شد و گفت:

نه!

گفتم چرا؟

گفت:

وقش نرسیده!

بالحن اعتراضی گفتم:

دیر وقتی است نمیرسد! آخر تا کی...؟!

دیدم هیچ نگفت!
آمدم ، نیامد!

یعنی تمام روحش یک پارچه رفتن بود! اما، جسمش آهنگ ماندن میزد!

چه میشد کرد! آخر فرمان الهی بود!

باخودم گفتم بروم پیش خودش شاید فرجی شد! رفتم و به او گفتم:

نمی آید ؟

گفت: نه

گفتم : چرا؟

گفت: انتظار!

گفتم : هروز داریم از دوریش میسوزیم! آخر بس نیست این انتظار!

گفت: سوختن رسم عاشق است!

نگاهم را باتمام اندوه به زمین دوختم، و گفت:

خسته ای؟ تازه آغازه راهست!

با نامیدی گفتم : تا به کی این دور ادامه دارد! مردیم از این سلسله ی نامتناهی!

گفت: عاشق زمان و مکان نمیشناسد!

خواستم بگویم: آخر......

دیدم هیچ ندارم که بگویم! اشک در چشمانم جمع شد! اوهم نگاهش را ازمن برداشت!

آمدم ، رفت!

حالا این بار من تمام روحم ماندن بود اما جسم آهنگ رفتن میزد!

تقدیر به این بود؛ رفتن و انتظار کشیدن!

راهی هم جز این نبود! انتظار...

از آن روز تا به حال پریشانم!!
نمیدانم زمان چیست و مکان کدام است!؟
تنها در انتظارم!

بی گلایه!

بی حرف!

تنها در انتظار!