icon
رمضان :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمضان» ثبت شده است

میان مهمانی سرش را پایین انداخته بود بین آن همه صدای شدید تکان نمیخورد و به فرش خیره شده بود

چهره اش درهم و شکسته

بین آن همه صدا یک کسی گفت:

عه راستی امشب شب احیاستا!

یک دفعه انگار یکه خورد، سرش را بالا آورد

یک سوزش ناگهانی یک دفعه تمام مویرگ های قرمز چشمش را درنوردید تا به مردمک رسید

حاصل این واکنش اشک شد

اشک از گونه جاری شد

چشمانش را بست

نفسی عمیق کشید

لبخندی زد

و بلند شد....




پ ن:

شب های قدرتان حقیر را از دعای خیر بی بهره نگذارید، محتاجم و محتاجم و محتاجم و محتاج

پ ن:

چه دنیاییست دعای مجیر

پ ن:

فکر میکنم فرآیند اشکهای ناگهانی همین باشد، سوزش از عمق دل تا مویرگهای چشم و بعد اشک

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۹:۲۶
مسیح

عکس آپلودش دچار مشکلست متاسفانه، اگر حالی بود در اینستا رویت کنید عکس را


تجربه تاریخی مردمان چند قرن اخیر ما را به این نتیجه میرساند که بهترین دعاها عاقبت بخیری است

همان دعای فابریک پدرها و مادر بزرگ ها و ایضا والدین ما
تاریخ برای مثال داستان حر ها و برصیصا های عابد را به تصویر میکشد
مصداق های روشنی از عاقبت بخیری و عدم عاقبت بخیری
یکی با پیشینه بد و دیگری با پیشینه ی مثبت
یا همین شیطان لعین رجیم که این ماه را دربست در خدمت قل و زنجیر است,خودش از مصادیق مهم اهمیت دعای عاقبت بخیری است
از ابتدای ماه رمضان امسال تا به اینجایش تمرکز تمام دعا هایم را گذاشته ام روی همین دعا
طلب عاقب بخیری برای دوستان و آشنایان و سایرین و خودم
اینکه خدا لحظه ای مارا به خودمان وا نگذارد که اگر لحظه ای مارا رها کند این سیل آب گل آلود وحشی مارا به قریه ای بی نام و نشان میبرد
و قطعا این ماجرای عاقبت بخیری ملزوماتی دارد...
این لیالی پیش روی پیشنهاد من کمترین این است که اول در حق هم بعد در حق خودمان این دعارا انجام دهیم
عاقبت بخیری همان مهر قبول کارنامه های آن دنیای ماست


مسجد فائق
فروردین94
مراسم عقد در حرم شهدای گمنام مسجد

 


پ ن:
عکس بالا یکی از مصادیق عاقبت به خیری است و چون مرتبط ترین در آرشیو بنده بوده انتخاب شده.
پ ن:
مصادیق عدم عاقبت به خیری را میتوانید به وضوح در تاریخ سی و چند ساله انقلاب خودمان روشن و واضح ببینید
مثال هایش را من نمیزنم که بحثی پیش نیاید

 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۳
مسیح

#زبان_روزه_نوشت

#رمضان_نوشت

یک نوع واکسیناسیونی در تمام عالم وجود دارد که آن هم فقط برای مادران اعمال میشود
واکسیناسیونی که مادر را برای مواجهه با سخت ترین و آسان ترین بیماری های فرزندانش و اهل خانه واکسینه میکرد
همیشه این برایم سوال بود که چرا وقتی سرماخوردگی های سخت میگرفتم در حدی که بچه های کلاس در حد یک سلام و علیک از من آن بیماری را میگرفتند
مادرم علی رغم آن همه ناز و نوازش و بوسه ای که در زمان مریضی به پیشانیم میزد اکثر اوقات مریض نمیشد
آن همه پاشویه و چشیدن از غذای ما و اینها که همه از اصلی ترین عوامل انتقال یک ویروس بودند سیستم دفاعی مادران که پدآفندش دست خدا بود را نمی توانستند آسیبی برساند.
اینها قطعا همه تاثیر واکسیناسیونی بود که توسط خدا برای مادران دلسوز انجام میشد
پرستاری که بدون هیچ ماسک و اتاق استلریزه، بیماری بیمارش را نمی گرفت

 

 



پ ن:
به یاد تمام مادرانی که این روزهای ماه رمضان را با زبان روزه مثل روزهای قبل ماه رمضان سر میکنند,و به کسی پوشیده نیست که فراهم اوردن یک سفره افطار با توجه به حسایت مادرها چقدر سخت
پ ن:
به یاد تمام مادرانی که به خاطر به دنیا اوردن ما موجودات گاهی بی سپاس,دیگر آن قوت روزهای جوانی را برای روزه ندارند و با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند اما هیچ وقت متوجه نمیشویم که روزه نیستند چون پا به پای ما تا افطار می آیند
پ ن:
سلامتی تمام مادران دلسوز حال و آینده یک صلوات بفرستید

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۸
مسیح
#رمضان_نوشت

#زبان_روزه_نوشت


هنوز به سن و سالی نرسیدیم,که بخواهیم آهی از سر حسرت بکشیم و بگوییم گذشت...
اما وقتی بچه تر از این روزها بودیم این جمله : ماه رمضان بعدی معلوم نیست سر سفره باشیم یا نه
را خیلی ارتباط نمیگرفتم
یعنی چی که از همین الان باید بگوییم ماه رمضان بعد هستیم یا نه
برای محرم هم همین اتفاق عینا می افتاد
اما وقتی برای اولین بار از خواب ناز خامی و کودکیم با صدای لا اله الا الله.. مرد همسایه روبرییی بلند شدم که همین دیشب جلوی چشمانم صحیح و سالم بود
کمی تن و بدنم لرزید
و حالا بعد گذشت این روزهای ماه رمضان امسال مدام دارم با خودم میگویم ایا ماه رمضان سال بعد هستم تا جبران کنم یا نه؟
و پاسخ گوییش کمی انسان را دیوانه میکند
یک چیزهایی مثل امتحان های زمان مدرسه که وقتی سوال های اول صفحه را بلد نبودیم کلا قفل میکردیم و باقی سوال های دیگر را هم خراب میکردیم
در حالی که معلم همیشه میگفت از سوال های نابلد رد شو و بلد ها برس

 


پ ن:
روزهای از دست رفته را رها کنیم و به روزهای پیش رو برسیم

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۲۳:۳۴
مسیح

برداشت اول:
دیشب شام را که خوردم,نزدیکی های یک خواب برد
همیشه شام را در حد هم سفره شدن با خانواده میخوردم و بعد توی شب بیداری تا اذان کم کم چیزهایی میخوردم و آب
خوابم که برد نتوانستم این اعمال را انجام دهم
صبح هفت و نیم از خواب بیدار شدم و از همان دقایق اول خشکی گلو و بهم چسبیدگیش توی ذوق زد
نگاهم افتاد به شیشه آبی که کنار دست گذاشته بودم تا نم نم تا صبح بنوشم
حس غریبی در قبالش داشتم, رهایش کردم کمی جزوه های ناشناخته درس امروز را که ساعت ده و نیم امتحانش را داشتم باز کردم


برداشت دوم:
از راه رسیدم دانشگاه و توی حیاط جزوه را دوباره بار کردم یک کوه اسم و تاریخ,چسبندگی گلو و دهان خشک بازهم از ذهنم پاک نمی شد
بچه ها رسیدن و کمی هم صحبت شدیم کمی از یادم رفت
بعد امتحان آمدیم بیرون رفتم سمت آب سرد کن تا آبی به صورت بزنم,از شدت خشکی گلو حالا سرفه میکردم و هی گلو صاف میکردم
بخار روی شیر آبسرد کن را گرفته بود,
حسم نسبت به آب تشدید شد ذهنم را منحرف کردم, مشتم را پر آب کردم و به صورت زدم


برداشت سوم:
از بچه ها خداحافظی کردم و با هر مصیبتی بود به خانه رسیدم,مستقیم به سمت روشویی,آب سرد را باز کردم کمی برود تا خنک تر شود و بعد سر را بردم زیر آب
یک دو سه چهار پنج...
هیچ دلیلی نمی توانست من را قانع کند تا از آن حالت خارج شوم به هر زحمتی شیر را بستم
حسم نسبت به آب بیشتر شده بود, خیلی بیشتر, خیسی روی لب هارا سریع خشک کردم تا به داخل سرایت نکند
ساعت پنج جلسه بود یک ساعتی خوابیدم تا بلکن عطش دست از سرم بردارد
کل راه رفتن و رسیدن به جلسه از شدت خشگی گلو گاهی حالم بهم میخورد
در حین جلسه مثل ابر بهاریی که دقیقا روی سر من ببارد عرق میریختم,نشانی آمپر بدنم دیگر داشت به ته میچسبید
توی راه برگشت کمی بحث کردیم شد مزید بر علت
موقع خداحافظی امین گفت:
برمیگردم شهرم برای چند روز
گفتم:
شهرتون آب هم داره,برای آبتنی,آب خنک!!!
گفت:
داره اتفاقا,اصن عجیب سرسبز خنک!دریاچه های پای کوه!!
در حین تعریف هایش من مانم برد و خنکی برآمده از حرفهاش را روی پوستم حس کردم,انگار داخل حوزچه بودم
زد روی شانه ام گفت کجایی؟!اذان شد برو دیره
از جا پریدم


برداشت چهار:
مرد یک تنه به شط زد, نبرد سنگینی هم کرده بود,چند زخم هم برداشته بود
تشنگی های چند روز هم مزید بر علت
نزدیکی های شط از اسب پیاده شد چند قدمی داخل آب
حالا کفش را توی آب برد
خنکی تمام وجودش را گرفت
ماه ماه رمضان نبود
ولی کف آب را ریخت
مرد برگشت
مرد کم برگشت
مَرد،مَرد برگشت..




پ ن:
به یاد نازدانه ى حرم 

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۶
مسیح

#زبان_روزه_نوشت


تصور کنید در یک بیابان برهوت یک گالن آب داشته باشید
و آن گالن آب به یک باره چپ شود
و شما هم نتوانید کاری برای برگرداندن آن انجام بدهید
یک حسی مثل از دست رفتن روزهای رمضان





پ ن:
با تشکر از بر و بچه های مترو که جلوی ابسرد کن ایستگاه آزادی یه دیوار حایل گذاشتند که هرکس میخواد آب بخوره راحت بنوشه, با یک کار به این راحتی میشه مردم رو باهم دشمن نکرد
خداقوت

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۹
مسیح


#رمضان_نوشت
#زبان_روزه_نوشت
ء
ء
دیشب بعد پانزده سال حالا میبایست کل ماه رمضان را روزه میگرفت بر اساس تکلیف
تا قبل از آن حتی تا به حال یک نیمه ماه مبارک را هم روزه نگرفته بود
از دیشب قرار بود به یک باره تمام نماز هایش صبح و ظهر و مغرب را به جا می اورد که اگر به جا نمی آورد قضا حساب میشد
اما من در پاسخ گویی به این سوال مانده بودم که یک پسر چگونه میتواند بدون تمرین قبلی از یک روز صبح تمام روزه ها را بگیرد و تمام نماز هارا به جا بیاورد

مثل رها کردن یک کودک تازه پا وسط مسابقات دو و میدانی...
ء
ء
ء
پ ن:
نوار بالایی گوشی نشان دهنده وضعیت روزه گرفتن امثال منی هست, حالا چه به اجبار یا اختیار

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۸
مسیح

رمضان_نوشت
#زبان_روزه_نوشت

توی واگن مترو خیره شده ام لب های مسافرین
لبهای خشکیده و پوست پوست شده حالم را خوب میکند
چهره های زرد شده و وا رفته ذوق زده ام میکند
زانوهای شل و شده و دستان بی توان مسافران مترو نوید چیزهای خوبیست
این زردی های پوست طلای ناب وجود هرکسی است که تنها با اطاعت از دستور حق رخ نشان می دهد
بگذار آفتاب هرچه میخواد ببارد
تنها قیمت طلا را بالا تر میبرد





پ ن:
روزه خواری برخی افراد را بلد نکنیم,هی توی محافل و میهمانی های افطاری برای هم تعریف نکنیم,بازار روزه و روزه داری سکه است,راکدش نکنیم
پ ن:
این روزهای ماه مبارک اگر خدا بخواهد و چیزی به ذهن ناتوان ما برسد تحت عنوان همین تگها منتشر میکنیم, شما هم دوست داشتید با عنوان این تگها بنویسید

 

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۲
مسیح



میشه نگام کنی؟ راحت شه زندگیم؟

چشم برندار ازم! میپاشه زندگیم!

هرکس به جز تو رو انکار میکنم

من عاشقت شدم اقرار میکنم




مسجد شهدا

شب دوم

تیر۹۳


پ ن: اگر دل سیاهی دارید اگر لوح وجودتان سیاه شده اگر چرک وجودتان را گرفته اگر فکر میکنید خیلی الوده اید ما به شما گریه ی بر اباعبدلله را توصیه میکنیم این شبها. گریه بر ناراضایتی خدا گریه بر فشار قبر گریه بر غربت امام زمان صد در صد تضمینی با گواهی پروردگار. فقط کافیست از امشب خود را به یکی از کلونی های نور نزدیک کنید. عجله کنید.


پ ن ۲: عکس با دوربین

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۲
مسیح