icon
سلام بی بی.. :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

سلام بی بی..

جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۱۱ ب.ظ


 ۲۳روز تا محرم:

 

 

 

 

روزشمارم را روز به روز علامت میزنم! هم بیم دارم هم امید!

حس غریبی است!

شوقم این است که می آید و دوران عاشقی فرا میرسد!!

و بیم من از اینست که باز میخواهد سلسله ی بلاها بر سرت فرودآید!

البته میدانم که عهد بسته ایی که دم برنیاوری زیر این آزمون هرساله , اما چه کنیم که این دل ما تاب ندارد این همه بلا را!
هرروز از خودم میپرسم چگونه گفتی که چیزی جز زیبایی ندیدم!؟

زیبایی؟؟!!

اگر آنچه دیدی زیباییست! چه تعریف غریبی داریم ما از زیبایی!

ما کجای کاریم و شما کجا بی بی!

راستی بی بی!

آن صحنه هایی که روایت کردی کار خودش را کرد!

کربلا در کربلا نماند!

حالا کربلا جهانی شده!

اما انگار برای من صدای(هل من) برادرت در بارش هر روزه ی اصوات گم شده!

گاهی وقتها که دقت میکنم روی اصوات صدایش را نمیشنوم!بی بی!

نمیدانم مشکل از گوش من است! یا دیگر برادرت نا امید شده ازما!

خلاصه بی بی!

به برادرت بگو هنوز هم مردم دنبال آزادی و آزادگی اند همان چیز که خودش برایمان میخواست اما انگار تعریف هامان عوض شده!

خلاصه که بی بی به برادرت بگو بی مهریمان را بگذارد به حساب کوفی صفت بودنمان!

راستی یک چیز دیگر بی بی!!!
از برادرت بپرس هنور هم قبر مادر مخفی است؟


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۰۴
مسیح

نظرات (۱)

هر وقت یاد بانو زنیب ع میافتم ناخودآگاه به یاد آخرین لبخندش که شب عاشورا به روی برادر میزد تو ذهنم تداعی میشه...

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی