icon
کارنامه... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

کارنامه...

جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۲۲ ب.ظ




برداشت اول:

دوران دبیرستان دوران سختی برای والدینم بود

بخصوص مادرم

هر ترم کارنامه ها شرمندگی برای من داشت و تپش قلب برای مادرم

ترم اول سال اول دبیرستان امتحاناتش تمام شده بود,و موسم کارنامه ها بود

مادرم با تصور آن پسر درسخوان و نمره بیاور راهنمایی آمده بود کارنامه ام را بگیرد

آمد

مشاورمان یک نگاه به مادرم کرد,یه نگاه به من که پشت چهارچوب در ایستاده بودم و می دانستم چه کردم

و بعد انگشت شصتش را به زبانش زد و شروه کرد به ورق زدن کارنامه های کوچک زیر دستش

کارنامه مرا دید گوشه اش را گرفت بیرون کشید

یه نگاه به کارنامه یک نگاه به مادر و گفت:

بفرمایید حاج خانوم دست گل پسرتون

مادرم کارنامه را گرفت و یک دفعه خوشکش زد, انگار آب سردی روی سرش ریخته باشند

خدا حافظی آرامی کرد و آمد بیرون

بنده خدا خجالت کشیده بود و جا خورده بود

چند تجدید آن هم در یک ترم

آن هم از فرزند یک فرهنگی

بنده خدا حتی نایی برای برخورد با من هم برایش نمانده بود

تا آخر دبیرستان دیگر داستان ما و کارنامه و مادرمان همین بود.

برداشت دوم:

کارنامه هر هفته را پیش آقا میبرند...

لازم است توضیح بیشتر بدهم؟







پ ن:

ببخش مارا به خاطر کارنامه هایمان

پ ن:

سیصد و سیزده که هیچ آقا جان, همین که روی ماهت را به ما سیه چردگان نشان بدهی والله راضی هستیم!

پ ن:

یک اسکرین شات گوشی گاهی چه حرف ها که نمی تواند داشته باشد 

پ ن:

داستان بالا واقعی است!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۰۷
مسیح

کارنامه

نظرات (۱)

چرا تجدید؟ یکهو؟ آنهم اینطوری؟
پاسخ:
کمی از تاریخ نوشتن این متن گذشته
کمی سوال رو ریز تر کنید بتونم پاسخ گو باشم

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی