icon
الو...سلام..جناب آقای فراهانی؟..غرض از مزاحمت.. :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است


برداشت اول:

(صدای هیاهو و سر و صدای بچه ها در حیاط مدرسه)

معاون: فرهااادی...فرهااااادیی...بیا اینجا ببینم پسر

+آقا...ما؟..با مایید؟

معاون: نه..با خودم بودم داشتم صحبت میکردم!بیا تو دفتر ببینم..

+آقا ما به خدا کاری نکردیم..

معاون: هفته پیش نامه دادم بهت بدی به والدینت..یک هفته گذشته..کجان؟

+آقا..کار داشتن نتونستن بیان آقا...

معاون: کار داشتن یا تو نامه رو ندادی بهشون؟ دروغ گوهم شدی؟ شماره مغازه بابات چند بود؟

+آقا تو رو خدا...به بابامون زنگ نزنید..تو رو خدا..

معاون: اینجا تو دفتر دارمش..برو بیرون اتاق وایسا..تا باباتم نیومده حق نداری پاتو بزاری تو کلاس..برو بیرون..

(شماره را میگیرد)

الو...سلام..جناب آقای فراهانی؟..غرض از مزاحمت...


برداشت دوم:

(صدای مارش نظامی و سرود های انقلابی)

مسئول: ای بابا..عجب سمجی ها..پسرم نمیشه..

+چی و نمیشه آقا؟ بزارید برم دیگه..تو رو خدا آقا..همه دارن میرن خب

مسئول: دارن میرن که میرن..اونا یا سن قانونی دارن..یا اجازه والدین..تو کدوم داری؟

+آقا من که نامه رو دادم بهتون اون امضای بابامه دیگه..شما رضایت نمیدی!!

مسئول: پسر..منو هالو گیر آوردی؟؟ من دوسال اینجا مسئول اعزام نیرو هستم..این امضا جعلیه..

+آقا تو رو خدا اذیت نکن..بزار برم الان اتوبوس میره ها!

مسئول: خیلی خب..باشه..اصن یه کاری میکنیم..مگه نمیگی بابات امضا کرده؟ الان من زنگ میزنم بهش مطمئن میشم...شمارش رو بده!

+آقا تو رو خدا رضایت بده..برای چی پای بابام رو وسط میکشی..

مسئول: اصن یادم نبود شماره بابات تو پرونده هست..الان پیداش میکنم..

+ای بابا...

(شماره را میگیرد)

الو...سلام..جناب آقای فراهانی؟...غرض از مزاحمت...


برداشت سوم:

(صدای زنگ خوردن گوشی تلفن در خانه)

مسئول: الو..سلام علیکم..

+سلام علیکم..بفرمایید..

مسئول: ببخشید حاج خانوم مزاحم شدم..منزل فراهانی؟

+بله...بفرمایید..

مسئول: مادر...همسرتون تشریف دارن؟

+بله..چطور؟

مسئول: میشه گوشی رو بدید به ایشون..یک عرضی داشتم باید به ایشون بگم..

+گوشی چند لحظه...

(حاجی..حاااج آقااا..تلفن)

+سلام علیکم...بفرمایید..

مسئول: الو..سلام علیکم..جناب آقای فراهانی؟

+بله..بفرمایید..

مسئول: غرض از مزاحمت..حاج آقا من از ستاد تفحص تماس میگیرم..گویا پسر شما...




تشییع شهدای گمنام

دانشگاه پرند94





پ ن:

#پدر_شهید

پ ن:

گفتن از پدر شهید خیلی سخت است...

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۵
مسیح

نظرات (۲)

۱۶ آبان ۹۴ ، ۰۹:۵۰ بچه شیعه غدیر
خدا به خانواده ی شهدا صبر بده شرمنده شونیم
پاسخ:
ان شا الله.. 
۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۰ رهرو زینبی
 خیلی خیلی عالی بود
پاسخ:
ممنون

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی