الو...سلام..جناب آقای فراهانی؟..غرض از مزاحمت..
برداشت اول:
(صدای هیاهو و سر و صدای بچه ها در حیاط مدرسه)
معاون: فرهااادی...فرهااااادیی...بیا اینجا ببینم پسر
+آقا...ما؟..با مایید؟
معاون: نه..با خودم بودم داشتم صحبت میکردم!بیا تو دفتر ببینم..
+آقا ما به خدا کاری نکردیم..
معاون: هفته پیش نامه دادم بهت بدی به والدینت..یک هفته گذشته..کجان؟
+آقا..کار داشتن نتونستن بیان آقا...
معاون: کار داشتن یا تو نامه رو ندادی بهشون؟ دروغ گوهم شدی؟ شماره مغازه بابات چند بود؟
+آقا تو رو خدا...به بابامون زنگ نزنید..تو رو خدا..
معاون: اینجا تو دفتر دارمش..برو بیرون اتاق وایسا..تا باباتم نیومده حق نداری پاتو بزاری تو کلاس..برو بیرون..
(شماره را میگیرد)
الو...سلام..جناب آقای فراهانی؟..غرض از مزاحمت...
برداشت دوم:
(صدای مارش نظامی و سرود های انقلابی)
مسئول: ای بابا..عجب سمجی ها..پسرم نمیشه..
+چی و نمیشه آقا؟ بزارید برم دیگه..تو رو خدا آقا..همه دارن میرن خب
مسئول: دارن میرن که میرن..اونا یا سن قانونی دارن..یا اجازه والدین..تو کدوم داری؟
+آقا من که نامه رو دادم بهتون اون امضای بابامه دیگه..شما رضایت نمیدی!!
مسئول: پسر..منو هالو گیر آوردی؟؟ من دوسال اینجا مسئول اعزام نیرو هستم..این امضا جعلیه..
+آقا تو رو خدا اذیت نکن..بزار برم الان اتوبوس میره ها!
مسئول: خیلی خب..باشه..اصن یه کاری میکنیم..مگه نمیگی بابات امضا کرده؟ الان من زنگ میزنم بهش مطمئن میشم...شمارش رو بده!
+آقا تو رو خدا رضایت بده..برای چی پای بابام رو وسط میکشی..
مسئول: اصن یادم نبود شماره بابات تو پرونده هست..الان پیداش میکنم..
+ای بابا...
(شماره را میگیرد)
الو...سلام..جناب آقای فراهانی؟...غرض از مزاحمت...
برداشت سوم:
(صدای زنگ خوردن گوشی تلفن در خانه)
مسئول: الو..سلام علیکم..
+سلام علیکم..بفرمایید..
مسئول: ببخشید حاج خانوم مزاحم شدم..منزل فراهانی؟
+بله...بفرمایید..
مسئول: مادر...همسرتون تشریف دارن؟
+بله..چطور؟
مسئول: میشه گوشی رو بدید به ایشون..یک عرضی داشتم باید به ایشون بگم..
+گوشی چند لحظه...
(حاجی..حاااج آقااا..تلفن)
+سلام علیکم...بفرمایید..
مسئول: الو..سلام علیکم..جناب آقای فراهانی؟
+بله..بفرمایید..
مسئول: غرض از مزاحمت..حاج آقا من از ستاد تفحص تماس میگیرم..گویا پسر شما...
تشییع شهدای گمنام
دانشگاه پرند94
پ ن:
#پدر_شهید
پ ن:
گفتن از پدر شهید خیلی سخت است...