icon
حاج یونس و اعماق رویاها... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

حاج یونس و اعماق رویاها...

سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ب.ظ

حاج یونس از رزمنده های جانباز جبهه های جنگ است که حالا با گذشت چندین و چند سال از آن سالها دوباره میخواهد رزم جامه جنگ به تن کند و اینبار برای دفاع به خطه ی دیگری از دنیا برود.

در پی یک عمل کوچک او بیهوش شده.

دوستانش که به او علاقه ی شدیدی دارند سعی میکنند با به خدمت گیری یک گروه متخصص در ورود به ضمیر ناخود آگاه به وسیله رویاها یک پندار را در ناخود آگاه حاج یونس قرار بدهند.


لایه اول رویا: سه راهی شهادت:

در میان دود و خاک محیط و رگبار بمب ها و خمپاره ها و گلوله ها اعضای گروه به دنبال حاج یونس میگردند, آنها که حالا بنا بر موقعیت رویا لباسهای خاکی بر تن دارند یونس را پشت یک تویوتا کمی پایین تر پیدا میکنند.

با رسیدن به اون سعی میکنند اعتماد زایی کنند و او را با آوردن دلیلی مثل به دنیا آمدن فرزندش از جبهه نبرد به سمت خانه بکشانند.

آن ها یک عکس از نوزادی فرزند او را نیز به دست می آورند و سعی میکنند تصویر را مقابل چشنمان یونس بیاورند اما یونس هربار از دیدن تصویر امتناع میکند و حواسش را به جلو میدهد.

گروه نا امید از کاشتن پندار عافیت طلبی در این بخش از رویای یونس آماده ورود به لایه ی عمیق تری از ناخود آگاه یونس میشوند.


لایه دوم رویا: خیابان های تهران بهمن57:

گروه اینبار نقشه ی دیگری را برای کاشتن پندار مورد نظر خود در بر میگیرند, یونس را با زحمت از بین جمعیت تظاهر کنندگان با لباس ساواک دستگیر میکنند و در مکانی نامعلوم دست به شکنجه وی برای دست بر داشتن از روحیه جهادش میزنند.

ناخود آگاه ورزیده و ساخت یافته ی یونس به این راحتی ها تسلیم این پندار نمیشود.

زیر شکنجه ها چندبار از حال میرود اما از هدفش منصرف نمیشود.

وقت تنگ است و گروه باید برای رسیدن به هدف خود به لایه پایین تری برود.


لایه سوم رویا: دشتی در حلب:

این بخش از رویا در ذهن یونس به طرز غافل گیر کننده ای طراحی شده و گروه اینبار در دام ناخودآگاه یونس می افتند.

در سنگری اعضای گروه در لباس اسیران جنگی دست و پا بسته افتاده اند و یونس با لباس رزم و موهایی سپید روبروی آن ها زانو زده.

یونس لب به سخن باز میکند و میگوید:

برای پاک کردن این قسمت هرچقدرم پایین تر برید به چیزی نمی رسید.چیزی که با گوشت و خون ما قاطی شده رو نمیشه پاکش کرد.

گروه با ضربه ای که یونس در آن بخش به آنها وارد میکند وارد قسمت های قبلی رویا میشوند و به همان نحو به دنیای بیداری باز میگردند.

چشمان باز یونس روی تخت بیمارستان منتظر بیدار شدن اعضای گروه است.

با باز شدن چشم اعضای گروه از خواب یونس لبخند ملیحی تقدیم آن ها میکند.





پ ن:

با تشکر از اینسپشن

پ ن:

برای فهم بهتر متن قبل از خوانش آن توصیه میشود فیلم سینمایی اینسپشن به کارگردانی کریستوفر نولان را تماشا کنید.

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۷
مسیح

نظرات (۲)

الان که وقت فیلم دیدن ندارم :(
ولی عایا باید دانلودش کنم؟!!!!
پاسخ:
پس چطور میخواید ببینید؟
۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۸ عکس خنده دار
هر کی اینسپشن رو ببینه از درک اتفاقات روزانه زندگی خودش هم عاجز میشه !! 

http://khabis.ir

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی