icon
مصائب ما (قسمت اول)... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

مصائب ما (قسمت اول)...

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۴۷ ب.ظ


یکی از بزرگترین چالش های ما در ساخت فیلم بعد از اینکه تماما پول هایمان را وسط گذاشتیم برای تهیه و اجاره تجهیزات، لوازم صحنه بود.

مثل: میز و صندلی و لباس و لیوان و خودکار و کاغذ و کیف و ...

شاید در نظر اول خیلی وسایل دم دستی به نظر برسد، اما وقتی بفهمید که هیچ کجا در تهران نبود که یک میز با مشخصات ما اجاره دهد و وقتی بدانید که اجاره یک دست کت و شلوار مجلسی و شیک به اندازه خرید همان کت و شلوار است تازه اگر جایی را برای اجاره اش پیدا کنید. تازه متوجه میشوید که چه خان بزرگی در برابر دیدگان شما قرار گرفته.

همه دنبال این افتایم که حالا با این وضع بی پولی چطور یک میز مذاکره سر هم کنیم. زمین و زمان را طی کردیم از میز و صندلی فروش های یافت آباد تا خورده فروشی ها

هیچ کس میزی برای اجاره نداشت و قیمت خرید یک میز کوچک متوسط هم نزدیک به 500 تا 600 هزار تومن در کف قیمت بود.

تا اینکه یک روز وقتی بعد از شام در منزل روی زمین ولو شدم چشمم به میز ناهار خوری گوشه پذیرایی افتاد. روی میزی و محافظ پلاستیکی را برداشتم و چند عکس از میز گرفتم و برای تهییه کننده محترممان ارسال کردم که آیا این نیست همان میز وعده داده شده؟ نظر تهییه کننده هم مثبت بود پس از حالا به بعد باید مذاکره ای را اول با مادر و بعد پدر انجام میدادم که اجازه خروج میز ناهار خوری به همراه دو صندلیش را از ایشان بگیرم. مذاکرات سخت و طاقت فرسایی که در انتها با رضایت قطعی و رضایت مشروط پدر مبنی بر اینکه سالم برش گردانی به نتیجه رسید.

حالا یکی از خان های هزینه بالای کار رد شده بود و مانده بود چند خان قوی و گران دیگر....

یک مشکل هنوز حل نشده بود و آن هم این بود که میز ناهار خوری ما دارای دو شیشه بر روی سطحش بود و این باعث رفله (اصطحلاح بازتابش نور) در تصویر میشد و کارمان را خراب میکرد.

باید برای بر طرف کردن رفله فکری میشد و دم دستی ترین فکر ممکن نیز تهییه یک پارچه رو میزی و دوخت آن با ابعاد میز بود. پارچه ای که توسط تهییه کننده خریداری شد و توسط دستان پر مهر مادر بنده، صبح روز فیلم برداری دقیقا یکی دو ساعت قبل از شروع ضبط دوخته و آماده کار شد.

مادر را صبح زود از خواب بلند کردم و چنان استرسی به بنده خدا وارد کردم که چند لحظه بعد استرس مادر از من برای آماده سازی کار بیشتر بود. من هم از این فاصله چند دقیقه ای تا آماده شدن پارچه استفاده کردم و پنج شش دقیقه بعد از سه روز نخوابیدن چشمانم روی هم گذاشتم. وقت بیدار شدن هم مادر چند لقمه نان و پنیر گرفت تا من سر صحنه برای عوامل ببرم ...



ادامه دارد... :)




پ ن:

مصائب یک اقدام استکبار ستیزانه

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۱۷
مسیح

نظرات (۶)

۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۳۷ پلڪــــ شیشـہ اے
ماجرایی بوده!
پاسخ:
بله ماجرای سخت و طولانی...
اگر اقای دیپلمات در اخرین صحنه در جواب تهدید ها پای مصنوعیش را در میاورد و میگذاشت روی میز که دیگه واقعا معرکه میشد
:))))))))))))



خیلی عالی بود.خداقوت برادر
پاسخ:
:)

خیلی ممنون
... اسم هست یا فامیل؟
معرفی میکردید
آشنا میشدیم
بعد میتونستیم درخواست کنیم که پخشش کنید اثر رو :)
خود فیلم کو؟
پاسخ:
پست قبلی رو مشاهده بفرمایید
۱۷ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۵۹ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
تقبل الله 

پاسخ:
ان شا الله
اگر فیلم رو مشاهده فرمودید نقد بفرمایید
۱۸ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۱۷ ...:: بخاری ::...
+ بخش «با تشکر از» اضافه کنید: مادر مهربانم!! :))))

+ ینی اون بنده خداها ی دست کت شلوار خودشونو می پوشیدن نمیشد؟ حتمن باید نو می بود؟ ی دوستی نبود ک ی کیف قرض بده؟ پرچمها رو نمیشد از اداره ای جایی گرفت؟ گرچه حدس میزنم مصائب مای دو و سه هم به تعریف کردن همین قرض گرفتنها و الخ بگذره!
(منم استخدام می کنید بیزحمت تو گروهتون؟!)

+کار اجرایی همیشه بیشترین گرفتاری و کمترین «به چشم اومدن» رو داره! خیلی جالبه. حالا اگر ی بخش کوچیکش بلنگه ها، همه می فهمن!

+ یادم هست عزالدین رو. که نشستم دوبار دیدمش و دومین بار ورق و کاغذ برداشتم و حرفهام رو نوشتم.
این ک این کار هم کار خوبی بود حرفی نیست. اما راستش عشق غزالدین بیشتر بود. شعار کمتر می داد و حرف بیشتر می زد. (گرچه شعارهای ما عین حرفهامان باشد.) عزالدین فریادش بلندتر بود.

+ ان شالله همیشه موفق باشید.

پاسخ:
+ اتفاقا پیشنهاد بنده بود که با نطر دوستان به جایی نرسید
+ در قسمت بعدی توضیح داده میشه ان شا الله
+بله همینطور هست

+ عزالدین فضاش با فراموشی متفاوت هست، عزالدین یک داکیودرام آرشیوی با موضوع مقاومت در غزه با محوریت کودک هست و فراموشی یک فیلم کوتاه ضبطی و استاندارد با داستان خطی پیرامون یک موضوع سیاسی با حساسیت های فراوان
البته که مخاطب همیشه هوادار درام هست و درام براش جذابیت خاصی داره. اما فراموشی در یک فضای انتزاعی سعی میکنه یک مفهوم رو با یک شکل دادن یک موقعیت جدید مطرح کنه.
البته تا حد زیادی حرف حرف مخاطب هست و خودم من هم عزالدین رو به خاطر کار اول بودنم مثل یک تک فرزند دوست دارم اما فراموشی رو هم به عنوان اولین قدم در وادی پشت دوربین رفتن بهش علاقه مندم
و نکته ی دیگه این هست که درسته عزالدین و فراموشی هر دو از مقاومت میگن اما دو حرف متفاوت در دو بستر متفاوت دارن
عزالدین رو میشه با آسمان آبی جای کرکس نیست مقایسه کرد داکیودرامی که برای یمن ساختیم، که تو اون مقایسه هم عزالدین داستان رو برندست اما آسمان ابی تحول ساختاری بهتری داره

بی اندازه ممنون که میبنید آثار رو و نقد میکنید
همیشه نقد کنید
۲۱ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۱۷ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
همون روز دیدم 

آخ فراموش کردم  نظر بذارم
پاسخ:
لطف کردید
نظر منظورم نبود
نقد بفرمایید

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی