وقتی که همه خواهیم بود..
(جایی میان مرز لبنان و فلسطین..زیر بارش گلوله..بعد ظهور)
+صالح..صاالح..بیا اینجا..
_چی حاجی؟ نشنیدم صداتو..چی شده؟
+می گم..بیا..اینجااا
_الان میام الان میام...خط داشته باشید کورم شده بزنید..
(خیز بر میدارد و با قدم های سریع حد فاصل بین دو خاکریز را زیر باران گلوله طی میکند)
_جانم حاجی..به گوشم..
+رسیدیم قدس اولین دکتر گوش پزشک خودت رو نشون بده
_تیکه میندازی حاجی؟ من الان زیر این همه صدا, صدای اسلحه خودمم یادم رفته..
+فلسفه نباف..مهران و سلیم و اداوردو و جمال رو با ده تا نیروی رو پا و تازه نفس جمع کن باید برید..
(یک نفر که بی احتیاط پشت خاکریز جان پناه گرفته گلوله میخورد و روی زمین می افتد)
+بخوابونید اون لامصبو رو زمین..کرین؟ صدبار گفتم پشت خاکریز گیج نزنید!کی شما رو فرستاده اینجا!
_حاجی اینا رو چرا باید ببرم؟
+از کی تا حالا بهت دستور میدن چراش رو باید بدونی تا انجام بدی؟؟
_خب حاج میثم چرا میزنی (خنده)
(بلند میشود که برود)
+ور میداریشون میری ده کلیومتری پل..اونجا دست میدی به ابراهیم هادی اینا..
_باشه باشه چشم...(یک دفعه چند لحظه مکث میکند) ابراهیم هادی؟اسم رمزه حاجی؟
+اسم رمز کجا بود..پاشو برو ببر نیروهارو..دارن قیچی میشن..
_حاجی..میخوای یکم بری عقب استراحت کنی؟ من هستم جان حاج میثم..
+صالح ولله حال حوصله سر و کله زدن باهات رو ندارم..پاشو برو
_حاجی ابراهیم هادی هنوز تو کانال کمیله قربونت برم باز زدی تو کانال جبهه؟
+لعنت خدا بر دل سیاه شیطون..(بیسیم را بر میدارد و کانال میگرید)
ابراهیم ابراهیم میثم فششابراهیم ابراهیم میثم..
(صالح با چشمانی باز نگاهش را به دهانه بیسیم دوخته)
؛میثم جان بگوشم..چی شد این قرقیهات
+ابراهیم اینجا یکی هست که فکر میکنه من قرصامو پشت و رو خوردم..توجیهش کن..
؛پسر جان اینجا ما زیر فشاریم وردار بیار نیروهاتو ببینم چه کاره ای..به وعده خدا شک داشتی؟ مرده نبودیم که زنده شیم..پاشو بیا باقیش توضیح حضوری..تمام
+پاشو برو..بعدا میفرستمت عقیدتی تا دوباره مراحل ظهور بهت بگه..
# حاجی بچه های روایت فتح اومدن برای ثبت و ضبط..
+گروه ریا سازانم باز رسیدن...بگو مرتضی بیاد اینجا توجیهش کنم..
_(با تعجب زیاد) مرتضی آوینی؟؟
+صالح به خدا پانشی بری یه گوله همینجا تو سرت میزنم پاشو برو..
(صدای بیسیم)
؛میثم میثم احمد...میثم میثم احمد
+احمد جان بگوشم عزیز دل
_(با حیرت) م..تو..سلیا..ن؟
+(نگاه غضب آلود)
؛حال اوضاع چطوره..میثم جان؟
+عالی حاج احمد فقط یه عنصر متعجب داریم اونم درست میشه
؛دعای خیر امام پشتتونه
پ ن:
تو می آیی و میبنیم شهیدان باز میگردند
و آوینی روایت میکند فتح نهایی را..
پ ن:
ما یقین داریم...