icon
میخوام بابا دیکته بگه... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

میخوام بابا دیکته بگه...

شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۳ ق.ظ



(مادر روبروی تلوزیون نشسته و دختر را صدا میزند تا کتاب را برای نوشتن دیکته پیش او ببرد)

+حنانه...حنانه...بیار کتابت رو مامان دیکته ت را بگم تموم بشه مشقات

_الان میااارم..

(حنانه دوان دوان از اتاقش بیرون می آید و دفتر و کتاب در دست,کنار مبل مادر حاضر میشود و با تکیه به دسته مبل)

_ماااماان..بزاار بابا دیکتمو بگه! تورو خداا

+باز شروع کردی حنانه؟ (صدایش را آرام میکند) بابا نمیتونه دیکته بگه به شما, این صد دفعه!

_آخه چرااا ماماان...

+هیسسس آروم تر بابات میشنوه!

_آخه مامااان..

(پدر که روی کاناپه مشرف به حیاط دراز کشیده و با صدای ضعیف اما کنجکاوی میپرسد)

*چی شده بابا؟؟(سرفه) چی شده خانوم؟

+هیچی مرتضی جان حنانه بدقلقی میکنه دیکتش رو نمی نویسه..

*آره بابا(سرفه سرفه)؟؟

_نه به خداااا بابااا, من میگم که

+هیسس حنانه! چند بار یه حرف رو باید به شما گفت!

*فاطمه چی شده شما(سرفه سرفه) اینجوری صحبت میکنی با بچه؟؟

+هیچی آقا

(یکدفعه فاطمه با لحن اعتراضی و خیلی سریع میگوید)

_من میخوام شما دیکتمو بگید اما مامان خانوم نمیذاره هی میگه هیییسس هییس!

(مادر نگاه عصبانیی به حنانه میکند)

*هم(سرفه)ین؟ خب بیا بگم بابا جون

+نه مرتضی شما نمیتونی آخه..حنانه خدا نکشتت

*خااانوم(سرفههه)..عه بذار بیاد دیکتش رو بنویسه بیا بابا

(حنانه سمت پدر میرود و کتاب را به دستش میدهد, صفحه را باز میکند و خودش آماده نوشتن میشود)

*آماده ای(سرفه سرفه)؟

_بله بابا

(ماسک را روی پیشنانی میگذارد شیر را کمی بیشتر باز میکند)

ریزعلی(سرفه سرفه) خواجوی ده(سرفه سرفه سرفه)قان فداکار..(تکرار حنانه) در یک(سرفه سرفه) شب زمست(سرفه)انی..

(دیکته با هر ضرب و زوری که میشود تمام میشود, موقع تصحیح دیکته به دست مادر, مادر با این متن مواجه میشود, اشک هایش را با آستین پام میکند و دفتر دیکته را پیش مرتضی میبرد)

ریزعلی عححح عح خواجوی ده عحححح عح عحح عححح قان فداکار..در یک عحح عححح شب زمست عحح انی..



بهشت زهرا

یک ماه از93






پ ن:

خدا به خانواده هاشان صبر بدهد...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۶
مسیح

نظرات (۳)

۲۶ تیر ۹۵ ، ۰۰:۴۹ میلاد اسلام زاده
برای هر دَم ما به گردنمان حق دارند...
خدا به خانواده هایشان صبر دهد.
پاسخ:
ان شا الله
لعنت...
فقط لعنت.
پاسخ:
...

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی