فعل گذشته...
(کلاس سوم، زنگ انشأ)
+پدر من خیلی خوب بود
او با من خیلی بازی میکرد
پدرم همیشه من و مادرم را به گردش می برد
پدرم خیلی قوی بود
او همیشه در باز کردن در نوشابه به من کمک میکرد (صدای خنده کلاس)
مادرم میگوید پدرت خیلی تو را دوست داشت
من هم خیلی پدرم را دوست داشتم
تموم شد خانوم...
_باریکلا دخترم انشای خیلی قشنگی بود..برای رضوانه دست بزنید
(صدای تشویق بچه ها, رضوانه برای امضا و نمره دفترش را دست معلم می دهد، معلم دفتر را میگیرد و با خودکار خود چیزی در دفتر می نویسد:
باریکلا رضوانه جان خیلی خوب و قشنگ نوشتی
مادر رضوانه در منزل بیشتر فعل ها را با رضوانه کار کنید، انشای رضوانه با فعل گذشته نوشته شده، ۱۹)
(مدرسه تعطیل می شود و رضوانه به خانه باز میگردد، در حال در آوردن روپوش و مقنعه است که مادرش از او درباره امروز مدرسه میپرسد)
+خب رضوانه خانم، بگو ببینم امروز چه خبرا بود مدرسه؟؟
_(رضوانه از اتاق داد میزند) هیچی مامان، اهاا راستی خانم قنبری از انشام خیلی خوشش اومد تو دفترم یه چیزایی نوشت!!
+چی نوشت مامانی؟ بیار دفترت رو ببینم..
_(رضوانه از اتاق به همراه دفترش دوان دوان به سمت مادر می آید) بفرمایید! (بعد خودش کنار مادر می ایستد)
(مادر دفتر را باز میکند و نوشته معلم را میخواند، بغض میکند، دستش را روبه روی صورتش میبرد, رضوانه میپرسد)
_چی نوشته مامان...مامان چی نوشته..چی؟؟
+(بغض را میخورد) نوشته باریکلا رضوانه جان....
(رضوانه خوشحال دوان دوان به اتاق میرود, مادر اما خودکار را بر میدارد و زیر توضیح معلم چیزی می نویسد)
+سلام خانم قنبری
ممنون از زحمت هایی که برای رضوانه می کشید
رضوانه فعل ها را الحمدلله خوب بلد است
پدر رضوانه دوسال پیش شهید شده...
پ ن:
پدرها مثل رنگ پس زمینه میمونن، باعث میشن بقیه به چشم بیان ولی عموما خودشون به چشم نمیان
روز همه پدر ها مبارک
روزه مرد ها هم مبارک البته مرررد ها
پ ن:
ان شا الله پدر بشیم، تا پدرها رو فهم کنیم...