icon
آخرین گلوله... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

آخرین گلوله...

يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۳۵ ب.ظ


پاییز قصد عقب نشینی نداشت

همه گلوله هایش را خرج کرده بود

آخرین گلوله را که شلیک کرد دیگر پشت سنگری که داشت آرام گرفت و نشست

لشکر زمستان با ترس به او نزدیک میشد

پاییز داشت به زمستان فکر میکرد که سالهای گذشته نیازی به جنگ نبود 

نگاهی به لشکرش که حالا همگی روی زمین افتاده بودند انداخت 

زمین پر بود از اجساد سربازان پاییز

لشکر زمستان نزدیک و نزدیک تر میشد

پاییز دوباره اتفاقات را مرور کرد

زمستان پدر در دام فرزندان ناخلف زندانی شده بود و حالا فصل به دست فرزندان ناپخته و سبک سر می افتاد

فرزندانی که نه آیین سرد شدن را میدانستند و نه از برف سر رشته ای داشتند

آن ها فقط سوز داشتند، زمستانی سرد و بی روح

و بعد پاییز تصمیم گرفته بود امسال روبروی لشکر زمستان مقاومت کنند و فصل را به آنها واگذار نکند

رشته افکارش با صدای مسلح شدن هفت تیر پسر بزرگ تر زمستان پاره شد

و بعد سردی پاییزانه ی لوله هفت تیر زمستان را روی شقیقه اش حس کرد

و بعد گفت:

با این کارت همه چیز را بهم میریزی

و بعد صدای شلیک گلوله

تکه های پاییز روی زمین افتاد کنار سایر سربازانش و بعد حکومت زمستان قلابی شروع شد






پ ن:

اندر حکایات زمستان گرم و پاییز قدرتمند

پ ن:

زمستون فقط اونجایی که ادمای خونه دار دوست دارن سرد بشه و برف بیاد

و آدمهای بی سرپناه دعا میکنن که سرد نشه و برف نیاد

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۰۳
مسیح

نظرات (۱)

تعبیر بدیعی بود!
یه بار تعبیری شبیه به اینکه برگها وقتی احساس طلا بودن پیدا میکنن به زیر پا میفتن خوندم که به نظرم نگاه تازه ای به پاییز بود
اینبار دوم بود...

پاسخ:
ممنون

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی