icon
سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است




(جایی میان مرز لبنان و فلسطین..زیر بارش گلوله..بعد ظهور)

+صالح..صاالح..بیا اینجا..

_چی حاجی؟ نشنیدم صداتو..چی شده؟

+می گم..بیا..اینجااا

_الان میام الان میام...خط داشته باشید کورم شده بزنید..

(خیز بر میدارد و با قدم های سریع حد فاصل بین دو خاکریز را زیر باران گلوله طی میکند)

_جانم حاجی..به گوشم..

+رسیدیم قدس اولین دکتر گوش پزشک خودت رو نشون بده

_تیکه میندازی حاجی؟ من الان زیر این همه صدا, صدای اسلحه خودمم یادم رفته..

+فلسفه نباف..مهران و سلیم و اداوردو و جمال رو با ده تا نیروی رو پا و تازه نفس جمع کن باید برید..

(یک نفر که بی احتیاط پشت خاکریز جان پناه گرفته گلوله میخورد و روی زمین می افتد)

+بخوابونید اون لامصبو رو زمین..کرین؟ صدبار گفتم پشت خاکریز گیج نزنید!کی شما رو فرستاده اینجا!

_حاجی اینا رو چرا باید ببرم؟

+از کی تا حالا بهت دستور میدن چراش رو باید بدونی تا انجام بدی؟؟

_خب حاج میثم چرا میزنی (خنده)

(بلند میشود که برود)

+ور میداریشون میری ده کلیومتری پل..اونجا دست میدی به ابراهیم هادی اینا..

_باشه باشه چشم...(یک دفعه چند لحظه مکث میکند) ابراهیم هادی؟اسم رمزه حاجی؟

+اسم رمز کجا بود..پاشو برو ببر نیروهارو..دارن قیچی میشن..

_حاجی..میخوای یکم بری عقب استراحت کنی؟ من هستم جان حاج میثم..

+صالح ولله حال حوصله سر و کله زدن باهات رو ندارم..پاشو برو

_حاجی ابراهیم هادی هنوز تو کانال کمیله قربونت برم باز زدی تو کانال جبهه؟

+لعنت خدا بر دل سیاه شیطون..(بیسیم را بر میدارد و کانال میگرید)

ابراهیم ابراهیم میثم فششابراهیم ابراهیم میثم..

(صالح با چشمانی باز نگاهش را به دهانه بیسیم دوخته)

؛میثم جان بگوشم..چی شد این قرقیهات

+ابراهیم اینجا یکی هست که فکر میکنه من قرصامو پشت و رو خوردم..توجیهش کن..

؛پسر جان اینجا ما زیر فشاریم وردار بیار نیروهاتو ببینم چه کاره ای..به وعده خدا شک داشتی؟ مرده نبودیم که زنده شیم..پاشو بیا باقیش توضیح حضوری..تمام

+پاشو برو..بعدا میفرستمت عقیدتی تا دوباره مراحل ظهور بهت بگه..

# حاجی بچه های روایت فتح اومدن برای ثبت و ضبط..

+گروه ریا سازانم باز رسیدن...بگو مرتضی بیاد اینجا توجیهش کنم..

_(با تعجب زیاد) مرتضی آوینی؟؟

+صالح به خدا پانشی بری یه گوله همینجا تو سرت میزنم پاشو برو..

(صدای بیسیم)

؛میثم میثم احمد...میثم میثم احمد

+احمد جان بگوشم عزیز دل

_(با حیرت) م..تو..سلیا..ن؟

+(نگاه غضب آلود)

؛حال اوضاع چطوره..میثم جان؟

+عالی حاج احمد فقط یه عنصر متعجب داریم اونم درست میشه

؛دعای خیر امام پشتتونه









پ ن:

تو می آیی و میبنیم شهیدان باز میگردند

و آوینی روایت میکند فتح نهایی را..

پ ن:

ما یقین داریم...

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۱
مسیح



+ما منتظر کی هستیم مرتضی؟

_تو رو نمیدونم..ولی من منتظر کسی ام که برام صلح بیاره ،آرامش...

+ولی من نه..من منتظر کسی ام که آماده نبردم کنه..بی قرارم کنه..

_چقدر متفاوت..واقعا ما منتظر کی هستیم سجاد؟




محله خاطرات خوب

در میان جمع منتظر 

اردیبهشت95





پ ن:

معلوم نیست منتظر چه کسی هستیم...

پ ن:

کجای دنیا برای نیامدن جشن میگیرند...

پ ن:

دلمان پر است...

پ ن:

دلت از ما خون است...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۵
مسیح

تا وقتی دولت‌هایی مثل اسرائیل و آمریکا و فرانسه و انگلیس وجود دارند، مردن جز با شهادت معنا ندارد.



شهید مهدی باکری





دیوانم کرده این جمله

انگار حلقه مفقوده زندگیم رو پیدا کردم...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۸
مسیح



1.برای فهمیدن تاریخ تمدن آمریکا و همچنین آمریکای اصیل

اگر حال و حوصله ی خوندن کتاب های قطور و مقالات مختلف رو ندارید

فیلم هایی هست که با زبان هنر و از روایت خود آمریکایی ها, آمریکارو برای شما روایت کنه.

یکی از اون فیلم ها خدمتکار یا the help

فیلم روایت برده داری مدرن آمریکایی ها در اون سالهاست که با نام تبعیض نژادی به یاد داریمش.

2.به غیر از دیدن فیلم و بازخوانی آمریکای اصیل فیلم میتونه یک پیام مهم دیگر رو هم برای ما داشته باشه, و اونم اینکه سبک زندگی این روزهای ما خیلی شبیه شخصیت های سفید پوست فیلمه

دل مشغولی های پر زرق برق, کارهای ویترینی, دست و پا زدن تو تجمل و زرق و برق و مهم تر از همه

توجه تمام به زندگی خودمون

انگار نه انگار که بیرون دروازه های خونه ما اتفاقاتی میفته که ما نسبت بهش مسئولیم

تبعیض نژادی همین امروز هم بین ما رواج داره و کمی بسته بندیش متفاوت است. از دسته بندی دهاتی و شهرستانی گرفته تا افغانی گرفته تا عرب گرفته تا الی ما شا الله... .

3.در کنار خوبی های روایت های ضد آمریکایی فیلم سازان آمریکایی, اما همیشه یک شیطنت هایی نیز در کار است, در عمده فیلم های آن ها سیاه پوستان قشر بی و سر صدا و آرامی هستند که حتی اگر زمانی بحث گرفتن حق هم باشد یک سفید پوست مایع تحرک آن ها میشود, و یا بزرگ ترین دغدغه شان این است که کمی احترام داشته باشند

به جای یک خدمت کار خارج از شان, با یک شإنیت خاصی خدمتکار سفید ها باشند

به هر حال این هم امضای امریکایی نویسنده و کارگردان زیر فیلم است.


منزل

اردیبهشت94






پ ن:

بعضی کارهایی که آمریکایی ها کردند در شرح وقایع جزیره آدمخوارها نیز پیدا نمیشود

پ ن:

یکی از کارهای مهم إمریکایی ها مدرنیزه کردن وحشیت بود

در واقع اونها با گذر از دورانی به دوران دیگه ارزش های پلیدشون رو فراموش نکردند بلکه همیشه در ریشه نگهش داشتند و فقط پشت به پشت مدرنش کردند.

حالا عده ای از ما میخواهند این حجم از ارزش های متعالی را بایگانی کنیم.

پ ن:

کتاب ریشه ها هم پیشنهاد خیلی خوبی برای شناخت آمریکاست

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۳۴
مسیح



چرا والاس 

با اینکه میدونه پادشاه خبیث انگلستان رو به موت

و پسرش به هیچ وجه لیاقت و میل قلبی تکیه بر جای پدر رو نداره

و قطعا به جای اون همسر پسر پادشاه که علاقه منده به اونه جای پادشاه رو میگیره

در برابر مردم و نزد جلاد با گفتن کلمه وفاداری به پادشاه خودش رو از مهلکه رها نمیکنه؟

و یک خیز بزرگ برای تصاحب قدرت بعد از پادشاه بر نمیداره تا بتونه اسکاتلند رو آزاد کنه؟

جواب فقط یک دلیله

والاس آگاهی داره که مرگ امروز یا فردا اون رو در مینورده

اما اون بهتر میدونه که روحیه  مقاومت و آزادی خواهی نمیمیره

مگر اینکه نماد آزادی خواهی

خودش دست از مقاومت بکشه و برای قدرت گرفتن هرچند کوتاه به آرامان و شعارش پشت کنه.

والاس به زنده موندن روحیه مقاومت و آزادی خواهی بین مردم و یارانش بیشتر معتقده تا به دست اوردن حکومتی که حتی برای چند لحظه به مقاومت و آزادی پشت کنه

برای همین اون

از بین کلمه بخش و آزادی

زیر تیغ تبر جلاد

کلمه آزادی رو انتخاب میکنه...

میمیره

ولی آرامانش زنده میمونه

چون اساسا آرامانها

ضد گلولن..




چند لحظه با والاس

اردیبهشت95

فیلمBraveheart






پ ن:

عمیقا توصیه میکنم بهتون که این فیلم رو این روزها ببینید

حتی اگر مثل من قبلاهم دیدید.

پ ن:

والاس تصویر سازی شده در فیلم #متعهده

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۰
مسیح

+الو..ببخشید..آقای فلانی..فلانیم..ببخشید پشت مرز گیر کردم میشه برید اداره گذرنامه و از جناب سرهنگ فلانی پیگیری کنید..همه رفتن من موندم..

_آخه..الان؟...چی بگم والا...چشم میرم الان...(چند ساعت بعد)

_الوو..ببخشید..حل شد؟ درست شد؟

+بله بله خیلی ممنون...الان تو راه نجفم..خیلی ممنون..

_خب خداروشکر..خداروشکر(گوشی را قطع میکند)

_السلام علیک یا اباعبدلله و علی الرواح التی....السلام علی الحسین...

_بازهم زائرتان نیستم..از دور سلام






پ ن:

جواب سلام های از راه دور را

نزدیک تر بده

ای جواب دهنده ی سلام های از راه دور

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۱۵
مسیح

این روزها تو دیالوگ بیشترم

تو روزهایی که آدما به جای حرف زدن با هم دیگه
بهم دیالوگ میگن
دیالوگا شبیه به حرفهای خودمون هستن ولی همونا نیستن
تو دیالوگ گفتن به جملات فکر میکنیم تا زیبا و فریبنده و احیانا حکمت آموز باشه اما تو حرف زدن خودمون
فارغ از این قید و بندهاییم

سعی کنیم بیشتر تو زندگی حرف بزنیم و تا دیالوگ بگیم
دیالوگا یک جوری دورویی توشه





پ ن:

البته اینجاهم هستم

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۹
مسیح


انسان ها برای به یادآوردن حس زیارت کربلا 

انگار دچار نوعی آلزایمر هستند..

همین که پایشان به مرز کشورشان میرسد

پیش خودشان میگویند:

یعنی من واقعا اونجا بودم؟

حالا الان چند دقیقه است به این عکس زل زده ام و از خودم میپرسم:

من واقعا اونجا بودم؟



مرکز جهان

اربعین94






پ ن:

#آلزایمر_دوست_داستنی

پ ن:

انگار سلام های از راه دور را بهتر میخرند...

از راه دور سلام میدهم

جواب سلامم را نزدیک تر بده..

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۱۹
مسیح

+گفتی از کجایی؟

_وزارت حاج اقا

+کدوم وزارت؟

_امور خارجه

+خوبه..خوب جایی اومدی..خوش اومدی

_ممنونم از شما

+برای چی اومدی؟

_ما از طرف جناب وزیر ماموریم پیام تشکر ایشون رو به شما و نیروهای شما ابلاغ کنیم

+خوبه..لطف کردن..ولی چرا تو رو فرستادن..خودشون نیومدن؟

_سرشون حسابی شلوغ بود سردار..درگیر مذاکراتن..در جریانید که..

+آره هستم..ببین پسر قیافت میگه اهل دلی..به رییس رئسات بگو..یک بار بیان اینجا یک هفته مهمون ما باشن..اینجا سوار این قایقا بشیم..یک گشتی تو آبها بزنیم..یه تنی به ناواشون میزنیم..هم فال هم تماشا..

_(با چشمانی باز) شوخی میکنیید سردار..

+جدی گفتم پسر..

_آخه چرا سردار؟؟

+من و رییس و رئسات مال یه نسلیم..اونا شدن کت شلوار پوش ما لباس سبز کردیم تنمون..اینارو نمیشه از رو کت شلوارای شیک و کرواتای راه راهشون شناخت..وقتی همین خوشتیپا پشت آهن قراضه هاشون بشینن دیدنی میشن..اون چیزی که اونا پشت میز باهاش طرف چیزیه که ما هر روز میبینیم..میخوام یه بارم که شده اونا این قیافه رو از نزدیک ببینن..

_چشم سردار...انتقال میدم

+(کمی مکث میکند) نههه..انتقال کافی نیست..بچه قایقا رو آتیش کنید یه جلیقه هم بدید به این برادرمون..بهتره کتت رو دربیاری حیفه خیس بشه..

_ممممننون سرردارر..ان شا الله بااشه برای یه وقت دیگه...

+نه وقتش الانه..میخوام بهت نشون بدم با دیدن یک قایق ناواشون چطور میشه..توهم خوب ببین انتقال بده

_ (سکوت به همراه سفید شدن صورت..یقه پیراهن را باز میکند)

+ترسیدی؟؟ نتررس..میبرمت که ترست بریزه فردا رفتی پشت میز محکم تر باشی


میزنیم به دریا بچه هاا امروز مهمون ویژه داریم.. میریم تور ناوگردی..







پ ن:

تقدیم به روح #فرمانده و دلاورانی چون او..

پ ن:

باید ترس مردان سیاست بریزد..

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۸
مسیح
چند سال است با نگاه به آن چیزی که در خیابان ها حقیقی و جوامع مجازی دیده ام
مدام از خودم میپرسم
آدم ها چطور با این حجم تناقضاتشان کنار می آیند
دوست داشتم ذهن
دکمه ای داشت به نام خاموش کردن تجزیه و تحلیل
تا وقتی که توی خیابان ها و فضای مجازی حرکت میکنم خاموشش کنم
با این وضع زندگی کردن خیلی سخت میشود







پ ن:
قدیم تر ها که حال و حوصله ام بیشتر بود و جوان تر بودم، سعی میکردم برایش مصادقی بنویسم و کلی هم فحش و انگ دگماتیک و تحجر را به جان بخرم
اما الان حس میکنم مطرح کردنش دیگر فایده ای ندارد، چون شده رویه دست بالایی از جمعیت
توی آرشیو اینجا چیزهایی از آن دوره پیدا میشود
و سری قبل پست های آنجاهم چیزهایی بود منتها اینقدر کامنت هایش اعصاب خورد کن میشد که بعد مدتی پاکش میکردم
پ ن:
نویسنده متن خود نیز تناقض زیاد دارد اما حفظ ظاهر میکند آبروی جبهه نرود.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۲۶
مسیح