icon
بایگانی خرداد ۱۳۹۵ :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۲۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است



v for vendetta هم از آن دست فیلم هایی است که اگر وقتی خالی کنید و آن را ببنید خارج از لطف نیست

اگر کتاب 1984 جرج اورول را خوانده باشید و خوشتان آمده باشد پس باید از این فیلم نیز استقبال کنید چون تا حدود زیادی فیلم از آن داستان میتواند وام گرفته باشد

وی فور ودنتا در واقع روایت قهرمانی به نام وی است که در مقابل حکومت دیکتاتوری وقت می ایستد و با ابزار های خودش آن ها را رسوا میکند، حکومتی که از تمام ابزار ها از جمله رسانه برای کنترل بر مردم استفاده میکند و هر مخالفی را از دم تیغ میگذراند.


در کل دیدنش در یک وقت نسبتا آزاد از اوقات یک روز شما توصیه میشود

روایتی دارد که میتوان از آن برداشت هایی برای امروز کرد...




(برش هایی از فیلم)

+اون کی بود؟

_ اون پدرم بود...اون مادرم بود..اون برادرم بود..اون خودمم..اون مردمه...اون حتی خوده تویی.. اون همه ما بود...



+پس چرا نمیمیری؟

_ چون پشت این ماسک چیزی فراتر از گوشت و خونه..پشت این ماسک یک آرمانه و آرمان ها ضد گلولن...

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۳
مسیح




(جایی میان مرز لبنان و فلسطین..زیر بارش گلوله..بعد ظهور)

+صالح..صاالح..بیا اینجا..

_چی حاجی؟ نشنیدم صداتو..چی شده؟

+می گم..بیا..اینجااا

_الان میام الان میام...خط داشته باشید کورم شده بزنید..

(خیز بر میدارد و با قدم های سریع حد فاصل بین دو خاکریز را زیر باران گلوله طی میکند)

_جانم حاجی..به گوشم..

+رسیدیم قدس اولین دکتر گوش پزشک خودت رو نشون بده

_تیکه میندازی حاجی؟ من الان زیر این همه صدا, صدای اسلحه خودمم یادم رفته..

+فلسفه نباف..مهران و سلیم و اداوردو و جمال رو با ده تا نیروی رو پا و تازه نفس جمع کن باید برید..

(یک نفر که بی احتیاط پشت خاکریز جان پناه گرفته گلوله میخورد و روی زمین می افتد)

+بخوابونید اون لامصبو رو زمین..کرین؟ صدبار گفتم پشت خاکریز گیج نزنید!کی شما رو فرستاده اینجا!

_حاجی اینا رو چرا باید ببرم؟

+از کی تا حالا بهت دستور میدن چراش رو باید بدونی تا انجام بدی؟؟

_خب حاج میثم چرا میزنی (خنده)

(بلند میشود که برود)

+ور میداریشون میری ده کلیومتری پل..اونجا دست میدی به ابراهیم هادی اینا..

_باشه باشه چشم...(یک دفعه چند لحظه مکث میکند) ابراهیم هادی؟اسم رمزه حاجی؟

+اسم رمز کجا بود..پاشو برو ببر نیروهارو..دارن قیچی میشن..

_حاجی..میخوای یکم بری عقب استراحت کنی؟ من هستم جان حاج میثم..

+صالح ولله حال حوصله سر و کله زدن باهات رو ندارم..پاشو برو

_حاجی ابراهیم هادی هنوز تو کانال کمیله قربونت برم باز زدی تو کانال جبهه؟

+لعنت خدا بر دل سیاه شیطون..(بیسیم را بر میدارد و کانال میگرید)

ابراهیم ابراهیم میثم فششابراهیم ابراهیم میثم..

(صالح با چشمانی باز نگاهش را به دهانه بیسیم دوخته)

؛میثم جان بگوشم..چی شد این قرقیهات

+ابراهیم اینجا یکی هست که فکر میکنه من قرصامو پشت و رو خوردم..توجیهش کن..

؛پسر جان اینجا ما زیر فشاریم وردار بیار نیروهاتو ببینم چه کاره ای..به وعده خدا شک داشتی؟ مرده نبودیم که زنده شیم..پاشو بیا باقیش توضیح حضوری..تمام

+پاشو برو..بعدا میفرستمت عقیدتی تا دوباره مراحل ظهور بهت بگه..

# حاجی بچه های روایت فتح اومدن برای ثبت و ضبط..

+گروه ریا سازانم باز رسیدن...بگو مرتضی بیاد اینجا توجیهش کنم..

_(با تعجب زیاد) مرتضی آوینی؟؟

+صالح به خدا پانشی بری یه گوله همینجا تو سرت میزنم پاشو برو..

(صدای بیسیم)

؛میثم میثم احمد...میثم میثم احمد

+احمد جان بگوشم عزیز دل

_(با حیرت) م..تو..سلیا..ن؟

+(نگاه غضب آلود)

؛حال اوضاع چطوره..میثم جان؟

+عالی حاج احمد فقط یه عنصر متعجب داریم اونم درست میشه

؛دعای خیر امام پشتتونه









پ ن:

تو می آیی و میبنیم شهیدان باز میگردند

و آوینی روایت میکند فتح نهایی را..

پ ن:

ما یقین داریم...

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۱
مسیح



+ما منتظر کی هستیم مرتضی؟

_تو رو نمیدونم..ولی من منتظر کسی ام که برام صلح بیاره ،آرامش...

+ولی من نه..من منتظر کسی ام که آماده نبردم کنه..بی قرارم کنه..

_چقدر متفاوت..واقعا ما منتظر کی هستیم سجاد؟




محله خاطرات خوب

در میان جمع منتظر 

اردیبهشت95





پ ن:

معلوم نیست منتظر چه کسی هستیم...

پ ن:

کجای دنیا برای نیامدن جشن میگیرند...

پ ن:

دلمان پر است...

پ ن:

دلت از ما خون است...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۵
مسیح

تا وقتی دولت‌هایی مثل اسرائیل و آمریکا و فرانسه و انگلیس وجود دارند، مردن جز با شهادت معنا ندارد.



شهید مهدی باکری





دیوانم کرده این جمله

انگار حلقه مفقوده زندگیم رو پیدا کردم...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۸
مسیح